هفت صبح

گلچین اخبار و اطلاعات روز

هفت صبح

گلچین اخبار و اطلاعات روز

اگر این 6 مورد را در زندگی دارید طلاق بگیرید

اگر این 6 مورد را در زندگی دارید طلاق بگیرید 

نشانه هایی در زندگی وجود دارند که با مشاهده آنها نباید تعلل کنیم و باید حتما اقدام مناسب را انجام دهیم.قبل از هر چیز باید توجه داشت که «طلاق» را نباید آسان گرفت. خسارات مالی و احساسی ناشی از اتمام ازدواج می‌تواند برای هر دو طرف و احیانا فرزندان خانواده، بسیار بزرگ و چه بسا جبران ناپذیر باشد.

 

به گزارش فرادید به نقل از پریونشن، دکتر اریس هومر وینانس، مشاور ازدواج و نویسنده، می‌گوید: «طلاق باید آخرین راه‌حل باشد.» البته منظور این نیست که به کل باید طلاق را فراموش کرد زیرا در برخی موارد طلاق تنها راه‌حل ممکن برای زوجین است، به ویژه زمانی که قرار است بعدها فرزندانی در آن خانواده رشد کنند.

 

قوانین مربوط به طلاق چندان خطوط پررنگ و مستحکمی ندارد که بتوان آن‌ها را برای همه اعمال کرد. با این وجود اگر احساس می‌کنید در یکی از دسته‌های زیر قرار می‌گیرد، بهتر است با یک مشاور ازدواج پیرامون مسئله طلاق صحبت کنید.

 

همسر شما اعتیاد دارد
اعتیاد به مواد مخدر، قمار و مشروبات الکلی می‌توانند به بدنه ازدواج آسیب فراوانی بزند. چنانچه همسر شما کاملا مصمم شده تا اعتیاد خود را برای همیشه ترک کند، شما می‌توانید به بازگشت فکر کنید.

 

هومر وینانس هشدار می‌دهد که ادامه زندگی با یک فرد معتاد می‌تواند منجر به خسارات مالی فراوانی شود و امکان سو استفاده‌های احساسی را نیز فراهم آورد.

علاوه بر این مسئله، رشد و ترتیب فرزندان در خانه‌ای که یکی از والدین اعتیاد دارد، می‌تواند کاملا مضر باشد. زنی که شوهرش پنج سال پیش به مشروبات الکلی اعتیاد داشته می‌گوید: «او همیشه مرا متهم می‌کرد. من فهمیدم که شوهرم عاشق یک چیز است و آن یک چیز من نیستم، حتی سگ و زندگی‌مان هم نبود.

 

تنها چیزی که شوهرم دوست داشت انجام بدهد، نوشیدن مشروبات الکلی بود.» آن زن تصمیم گرفت طلاق بگیرد. او می‌گوید که گرچه دوران پر از اندوهی را به تنهایی سپری کرد، اما حالا حال کاملا بهتری نسبت به قبل دارد.

 

سو استفاده فیزیکی و کلامی
بحثی در این مورد نیست. دکتر وینانس می‌گوید: «روابط سو استفاده جویانه توقفی نخواهند داشت چرا که چرخه خشونت مدام تکرار خواهد شد.» ممکن است هیچ نوع خطر فیزیکی شما را تهدید نکند، اما سو استفاده‌های کلامی نیز به روح و روان انسان آسیب می‌رسانند.

 

دلیلش نیز واضح است: احترام، عزت نفس و آرامش روانیِ فرد توسط حملات کلامی آسیب می‌بینند.

اگر این 6 مورد را در زندگی دارید طلاق بگیرید

از سوی دیگر هنگامی که در خانه انواع حملات و سو استفاده‌های کلامی وجود داشته شود، دود آن بیش از هر کس به چشم فرزندان خانواده خواهد رفت. دکتر وینانس می‌گوید: «وقتی فرزندی در چنین شرایطی بزرگ شود، هنگام بلوغ خود را موجودی بی‌ارزش و بی‌اعتبار می‌داند. بزرگ شدن در چنین محیطی می‌تواند کاملا آسیب زننده باشد.» 

 

یکی بچه می‌خواهد و دیگری خیر!
دکتر هومر وینانس می‌گوید: «اگر شما فرزند بخواهید و همسرتان مخالف باشد، بنابراین زندگی شادی کنار هم نخواهید داشت. تنها راهی ازدواج از این لحاظ باعث خوشحالی شما خواهد شد این است که هر دوی شما افق مشترکی از زندگی مشترکتان داشته باشید.»

این مسئله شاید در نگاه اول کاملا سطحی و گذرا به نظر برسد، اما زمان به شما خلاف آن را ثابت خواهد کرد. چنین اختلافاتی در دراز مدت شکافی عمیق به بدنه ازدواجتان وارد خواهد کرد.

 

خیانتِ بدون پشیمانی
دکتر ریچل ساسمن، روانشناس آمریکایی و مولف کتاب راهنمای طلاق، می‌گوید که خیانت نباید به خودی خود منجر به طلاق شود. در خیانت مسئله مهم این است که آیا آن اتفاقی گذرا بوده یا بر اساس رابطه‌ای پنهان شکل گرفته است؟

 

آیا خیانت تنها به مسائل فیزیکی آن محدود شده و یا اینکه فرد خیانت‌کار به دنبال رابطه‌ای احساسی بوده است؟

 

مهمتر این سوالات یک نکته دیگر وجود دارد: فرد خیانتکار چه رویه‌ای را پس از خیانت در پیش می‌گیرد؟ دکتر وینانس در مورد خیانت می‌گوید که به چند مورد باید توجه کرد: «فرد خیانتکار باید عمیقا ابراز پشیمانی کرده، مسئولیت آن را به عهده گرفته و با شخص سوم قطع رابطه کند.

 

علاوه بر آن وی باید به همسر خود اطمینان دهد که چنین چیزی دوباره اتفاق نخواهد افتاد و درصدد تعمیر رابطه خود برآید.» اگر این اتفاقات صورت نگرفت، سپس فرد می‌تواند به طلاق فکر کند.

 

از هم دور شده‌اید
این مورد اصلا خوشایند نیست. گاهی اوقات پیش می‌آید که آثار یک ازدواج به تدریج و البته با آهستگی در طول سال‌ها کمرنگ شده تا کاملا محو شود. به عبارت بهتر کار به جایی می‌رسد که بازگشت عملا غیرممکن باشد.

 

این اتفاق خصوصا در بین افرادی رخ می‌دهد که رد سنین خیلی پایین ازدواج کرده‌اند.

اگر این 6 مورد را در زندگی دارید طلاق بگیرید

می‌توان به خاطر آن طلاق گرفت!ساسمن می‌گوید: «شخصیت افراد در گذر زمان تغییر می‌کند و اگر زمانی که قالب شخصیتی محکمی نگرفته باشیم، این احتمال تغییر دوچندان می‌شود.

 

مثلا تیم و همسر سابقش در دوران کالج با هم دوست و در مدتی کوتاه با هم ازدواج کردند. آن‌ها در ابتدای مسیر کامل در کنار هم بودند، اما پس از چند سال به این نتیجه رسیدند که مسیر زندگی هر یک با دیگری فرق دارد. تیم می‌گوید که در ابتدا کاملا غرق در ناراحتی شده بود، اما پس از مدتی به این نتیجه رسید که طلاق تنها راه ممکن برای آن‌ها است. 

 

تمام راه‌های ممکن را امتحان کرده‌اید
اگر نزد مشاور رفته‌اید، از افراد خانواده برای مشاوره و گفتگو کمک خواسته‌اید و همچنین از دوستان و افراد مذهبیِ خبره در امر ازدواج نیز کمک گرفته‌‎اید اما شرایط ازدواجتان همچنان نامساعد است، پس بهتر است تنها به زندگی خود ادامه دهید. به عبارت دیگر، شما تمام کارهای ممکن برای نجات ازدواجتان را انجام داده‌اید!

 

دکتر هومر وینانس می‌گوید: «هنگامی که تصمیم به طلاق گرفتید، باید از اهمیت برقراری رابطه حداقلی با شریکتان آگاه باشید و همزمان بر روی خودتان نیز کار کنید. دلیل این مسئله این است که در آینده دوباره با چنین فردی آشنا نشوید.»

 

طلاق امری نیست که بتوان به سادگی آن را انتخاب کرد و قاعدتا عواقب منفی بسیار زیادی دارد. اما اگر طلاقی کاملا آگاهانه و درست انجام شود، در نهایت منجر به افزایش اعتماد به نفس و آگاهیِ شخصی فرد شود. از طرف دیگر، هر دو نفر می‌توانند زندگی بهتری را نسبت به قبل پیش گیرند.

 

 

اما فراموش نکنید که «آثار مثبت طلاق بلافاصله پس از امضای طلاق پدید نمی‌آید؛ آن‌ها وقتی پدید می‌آیند که شما بر روی خودتان کار کرده باشید.»

 

منبع: Prevention

 

 


ادامه مطلب ...

رابطه طلاق با زیان های اقتصادی

رابطه طلاق با زیان های اقتصادی 

در جامعه مهمترین امر ،امر ازدواج است .با ازدواج خانواده تشکیل میشود و با فرزند اوردن کانون خانواده شکل میگیرد.بهترین مکان برای آرامش داشتن خانواده است.

 

هفته نامه تجارت فردا – سپیده کاوه*: اهمیت ازدواج در موضوعات پژوهش‌های علمی و سیاستی در سال‌های اخیر افزایش یافته است. متون زیادی نوشته شده که ازدواج را دارای فواید زیادی معرفی کرده‌اند.

 

از جمله این فواید می‌توان به بهبود وضعیت اقتصادی و رفاهی، بهبود سلامت جسمی و روحی و همین‌طور بهبود وضعیت رفاه کودکان اشاره کرد.

 

با توجه به منافع بالقوه یاد‌شده، مشوق‌های مختلف اجتماعی، اقتصادی در کشور در سال‌های اخیر برقرار شده که هدف آنها تشویق به ازدواج و کمک به استحکام خانواده است.

 

در این نوشتار سعی بر تمرکز روی مساله‌ اثرگذاری ازدواج و طلاق روی سلامت افراد شده و به بقیه جوانب پرداخته نشده است. در ادامه مطلب نیز به بیان مساله‌ بحران ازدواج و طلاق که در حال حاضر به زغم نویسنده گریبانگیر کشور شده است، پرداخته شده است.

 

طبق آمارهای سازمان ثبت احوال در سال‌های اخیر تعداد ازدواج‌ها کاهش و تعداد طلاق‌ها افزایش داشته است. بالا رفتن «تعداد طلاق‌های ثبت‌شده به نسبت ازدواج‌ها» در چند سال اخیر چراغ خطری است که نشان می‌دهد قطعاً برای انجام ازدواج‌های منطقی و تداوم استحکام خانواده مشکلات جدی وجود دارد.

 

طبق آمار سازمان ثبت احوال تعداد ازدواج‌های ثبت‌شده در کل کشور در 9‌ماهه اول سال گذشته 520240 و تعداد طلاق‌های ثبت‌شده 122340 عدد است.

 

جهت سنجش از شاخصی که «نسبت تعداد ازدواج‌های ثبت‌شده به تعداد طلاق‌های ثبت‌شده » را نشان می‌دهد، در نمودار زیر استفاده شده است.

 

همان‌طور که در نمودار دیده می‌شود، میزان کاهش شاخص فوق بسیار چشمگیر بوده که از آن می‌توان به نام یک معضل اجتماعی-‌اقتصادی یاد کرد.

 

نمودار نشان می‌دهد تقریباً به صورت متوسط در کل مناطق روستایی و شهری از هر چهار ازدواج یکی منجر به طلاق می‌شود. متاسفانه دسترسی به آمارها به تفکیک شهری و روستایی امکان‌پذیر نبود و در صورت انجام این تفکیک نمای بهتری از مشکل دیده می‌شد.

 

ولی پر‌واضح است که نسبت تقریباً یک طلاق به ازای چهار ازدواج در کل کشور (که شامل حدود 57 میلیون جمعیت شهری و 21 میلیون جمعیت روستایی است)، نسبت بسیار نامناسبی است. آخرین اطلاعاتی که اعلام شده، معادل تقریباً وقوع 19 طلاق در هر ساعت در کشور است.

 

بیشترین میزان طلاق به ترتیب در استان‌های تهران با نسبت «تعداد ازدواج به طلاق» برابر با 8 /2، گیلان و البرز 1 /3، مازندران و قم 5 /3 و کمترین میزان طلاق در استان‌های سیستان و بلوچستان با نسبت «تعداد ازدواج به طلاق» برابر با 2 /12،

 

چهار‌محال و بختیاری 3 /8 و ایلام 1 /8 است (اعداد داخل پرانتز شاخص نسبت تعداد ازدواج‌های ثبت‌شده به تعداد طلاق‌ها را نشان می‌دهد و روشن است که هر چه عدد بزرگ‌تر باشد یعنی طلاق کمتری رخ داده است).

 

تا اینجا با نشان دادن آمار و ارقام سعی در نشان دادن راه افتادن سونامی طلاق در کشور و وجود مشکلات جدی در استحکام بنیاد خانواده‌ها شد.

 

سازمان بهزیستی مهم‌ترین عوامل دادخواست طلاق را به ترتیب اعتیاد، خیانت، عدم مسوولیت‌پذیری همسر و درآمد ناکافی عنوان می‌کند.

 

در ادامه برای نشان دادن هزینه‌های آشکار و پنهان این پدیده به اثرات ازدواج و طلاق روی همسران و کودکان با تکیه بر مطالعات بین‌المللی انجام شده، پرداخته می‌شود (مطالعات مشابه در ایران صورت نگرفته و لزوم انجام آن به شدت احساس می‌شود).

 

بررسی اثرات ازدواج و طلاق در حوزه سلامت

طبق مطالعات مختلف جهانی صورت‌گرفته ازدواج و به صورت مشابه طلاق دارای اثرگذاری‌های مشهودی روی سلامت جسمی و روحی افراد هستند. مطالعات فراوانی با تاکید بر این اثرات به بررسی‌های اقتصادی آنها پرداخته‌اند.

 

در ادامه نکات مشترک و مهم چند نمونه از این مطالعات بین‌المللی انجام‌شده ذکر می‌شود. تقریباً تمامی مطالعات اذعان دارند که افراد ازدواج‌کرده نسبت به افراد ازدواج‌نکرده از جهات مختلفی سلامتی بیشتری دارند.

 

البته در تفسیر وجود این رابطه همزمانی باید دقت بیشتری به خرج داد و به موارد دیگری نیز توجه کرد. به عنوان نمونه این احتمال وجود دارد که کسانی که ازدواج می‌کنند از ابتدا از سلامت بیشتری برخوردار هستند .

 

(مثلاً به علت جذابیت‌های فیزیکی بیشتر، درآمد بالاتر، سلامت ذهنی بالاتر، درجه اعتماد به نفس بیشتر) و در این شرایط، بالا بودن متوسط سطح سلامت افراد ازدواج‌کرده بعد از گذشت چند سال از زندگی مشترک به دلیل بالا بودن سطح اولیه سلامت آنهاست.

 

بنابراین باید با توجه به سطح پایه سلامتی افراد به این سوال پاسخ داد که آیا ازدواج و تداوم آن سبب داشتن سلامت بیشتر خواهد شد یا خیر؟ از طرفی این حالت هم وجود دارد که ازدواج واقعاً دارای اثرگذاری مثبت روی سلامت افراد باشد.

 

این طرز فکر به نام «تئوری محافظت» شناخته می‌شود، چون ازدواج افراد را در مقابل کاهش سلامت محافظت می‌کند. ازدواج می‌تواند به دلایل مختلف سبب بهبود سلامت شود.

 

ازدواج هم مزایای اقتصادی و هم مزایای اجتماعی را به صورت توامان به همراه دارد و سبب بهبود سلامت از طریق افزایش دسترسی به امکانات سلامت و نیز کاهش استرس افراد می‌شود.

رابطه طلاق با زیان های اقتصادی

نکته دیگر این که همسران معمولاً مشوق رعایت عادات بهینه مربوط به سلامت از جمله تغذیه سالم، ورزش و انجام آزمایش و تست‌ها و در مقابل پیش‌گیرنده از عادات بد مانند سیگار کشیدن هستند.

 

ازدواج همچنین به دلیل احتمال ایجاد رابطه احساسی مثبت می‌تواند حس نیاز به ارتباطات اجتماعی افراد را ارضا کند، که ارضای این حس سبب بهبود سلامت روحی و جسمی افراد به صورت همزمان می‌شود.

 

داشتن یک ازدواج موفق و زندگی شاد می‌تواند مزایای احساسی پایه‌ای را فراهم کند. برای بسیاری از افراد، ازدواج حس پیداکردن هویت و باارزش بودن را به ارمغان می‌آورد.

 

یک همسر می‌تواند با فراهم کردن صمیمیت منطبق بر احساسات و حمایت از همسر، نیازهای اساسی فرد را تکمیل کند. افراد ازدواج‌کرده شادتر، راضی‌تر و کم‌استرس‌تر هستند و همین مساله‌ با کاهش عوارض استرس، افسردگی و دیگر مشکلات روحی می‌تواند سبب بهبود سلامت جسمانی افراد و افزایش طول عمر شود.

 

مطالعات جمعیتی انجام‌شده در سایر کشورها نشان داده که افراد ازدواج‌کرده دارای زندگی سالم‌تر و طولانی‌تری هستند.مطالعات زیادی نیز مبنی بر اثبات اثرگذاری ازدواج‌های ناموفق و ضعیف روی سلامت جسمانی افراد صورت گرفته است.

 

در طرف مقابل ازدواج، طلاق دارای اثرگذاری‌های عکس مواردی که گفته‌ شد، است. مطالعات نشان می‌دهد طلاق برای مردان تا پنج سال و برای زنان تا 10 سال روی سلامتی جسمی‌شان اثرات منفی دارد.

 

زنان و مردان مطلقه بیشتر در معرض بیماری‌های مزمن هستند و تمایل کمتری به ورزش از خودشان نشان می‌دهند. افسردگی‌های بعد از طلاق نیاز به زمان بیشتری برای درمان دارند و علائم افسردگی تا سال‌ها در فرد مطلقه ماندگار و مشهود است.

رابطه طلاق با زیان های اقتصادی

مصرف سیگار، موادمخدر و الکل در افراد مطلقه طبق آمارهای جهانی برای زنان و مردان افزایش می‌یابد. به لحاظ سلامت روحی و روانی طلاق بیشترین اثر را روی پیدایش حالات افسردگی در افراد دارد.

 

مردان زیر 50 سال تخمین خود از سلامتشان را بعد از طلاق تغییر نخواهند داد، در حالی که در سنین بالاتر به اثر منفی طلاق اذعان دارند.

 

زنان در هر سنی در ابتدای طلاق تغییر محسوس در تخمین خود از سلامتشان نمی‌دهند ولی بعد به شدت تخمین سلامتی خود را کاهش می‌دهند. زیان‌های روحی ذکر‌شده بر سیستم سلامت کشور هزینه‌های فراوانی را تحمیل می‌کنند.

 

احتمال مرگ و میر در افراد مطلقه 27 درصد، در افرادی که همسرانشان فوت شده 39 درصد و برای افرادی که هرگز ازدواج نکرده‌اند 59 درصد بیشتر است.

 

زنان مطلقه میزان انجام آزمایش‌های غربالگری سرطان پستان را که در زنان باید به صورت معمول انجام شود حدود 27 درصد کاهش می‌دهند.

 

میزان بیماری‌های قلبی در زنان مطلقه 60 درصد و در زنانی که همسرانشان فوت شده‌اند به میزان 30 درصد بیش از زنانی است که با ازدواج اول خود زندگی می‌کنند .

 

(ذکر این نکته مهم است که مطالعات نشان می‌دهد طلاق فقط در زنان مسن سبب افزایش تحرک جسمانی آنها می‌شود؛ ولی به علت کمبود تعداد طلاق‌های رخ‌داده در این رده سنی زنان، در نتیجه‌گیری‌های بیان‌شده این مساله‌ لحاظ نمی‌شود).

 

باید به این نکته هم توجه داشت که اثرات طلاق روی زنان و مردان شهری و روستایی یکسان نبوده ولی در هر حال بار هزینه‌ای سنگینی بر اقتصاد کشور خواهند داشت.

 

با توجه به زیان‌های برشمرده برای طلاق حال این سوال مطرح است که آیا زندگی را به هر قیمتی با وجود عدم تفاهم و ناخرسندی باید ادامه داد؟

 

بنابراین توجه به صدماتی که به سلامت جسمی و روحی افرادی وارد می‌شود که زندگی ناشاد و ازدواج‌های ناموفق را ادامه می‌دهند نیز مهم است. آمار نشان می‌دهد این افراد از سطح سلامتی پایین‌تری نسبت به افراد مجرد برخوردار هستند.

 

سطح فشار خون بالاتر، استرس بیشتر، سطح پایین‌تری از رضایتمندی از زندگی، همگی حاصل ماندن در زندگی‌های ناموفق است. بنابراین نتایج نشان می‌دهد ازدواج به خودی خود مهم نیست بلکه کیفیت زندگی پس از آن تعیین‌کننده‌تر است. چون سطح سلامتی افراد در زندگی‌های ناموفق در قیاس با سایر افراد پایین‌تر است.

 

اثرات طلاق بر کودکان

کودکانی که سنین رشد و بلوغ خود را در خانواده‌های طلاق‌گرفته و همراه با یک والد می‌گذرانند، مشکلات روحی فراوانی را تجربه می‌کنند.

 

طلاق والدین قبل از 21‌سالگی کودک اثرات منفی بر سلامت روحی و جسمی آنها دارد. حتی در برخی مطالعات نشان داده شده که احتمال مرگ و میر برای این دسته کودکان در بزرگسالی نسبت به سایر افراد بیشتر است.

 

قابل توجه است که پسران نسبت به دختران بیشتر از طلاق والدین آسیب می‌بینند و بیشتر نیاز به پرورش در خانواه با دو والد دارند؛ بنابراین اثرات منفی جدایی پدر و مادر برای کودکان پسر بیشتر است تا کودکان دختر.

 

مردانی که در کودکی در زندگی‌های طلاق پرورش یافته‌اند، با احتمال بیشتری در زندگی شخصی خود از الگوی طلاق پیروی خواهند کرد. پسرانی که با پدر و مادر خود زندگی کرده‌اند، در آینده خروجی‌های اقتصادی بهتری خواهند داشت و زندگی اجتماعی مثبت‌تری را تجربه خواهند کرد.

 

از طرفی به میزان قابل توجهی کمتر از بیماری‌های مزمن یا حاد در آینده رنج می‌برند. باتوجه به مطالبی که گفته شد در ادامه به اثرات اقتصادی افزایش نرخ طلاق پرداخته می‌شود.

رابطه طلاق با زیان های اقتصادی

با توجه به زیان‌هایی که طلاق برای سلامت روحی و جسمی همسران و کودکان طلاق به دنبال دارد، سبب افزایش هزینه سلامت در سال‌های آتی خواهد شد. نرخ طلاق در دهه اخیر تقریباً دو برابر شده است.

 

اگر به درصدهای محاسبه‌شده در مطالعات مراجعه شود این افزایش دو‌برابری منجر به حدود افزایش 50 درصد در هزینه سلامت خواهد بود و سونامی طلاق نه تنها دارای وجه نامناسب اقتصادی است بلکه به سونامی هزینه‌های سلامت هم بدل خواهد شد.

 

حال در اینجا این سوال مطرح است که ممکن است ابعاد منفی افزایش تعداد طلاق‌های ثبت‌شده به این گستردگی نبوده و شاید این جدایی‌ها مجدد منجر به ازدواج مجدد شده باشند.

رابطه طلاق با زیان های اقتصادی

در این صورت به آن میزان که تخمین زده شد سبب کاهش سلامت افراد نباشد. نگاهی به آمارهای نماگر تحولات جمعیتی ایران در سال‌های اخیر نشان می‌دهد،

 

حتی به‌رغم افزایش جمعیت جوان در سن ازدواج و حضور پنجره جوان جمعیتی و همچنین اضافه شدن زوج‌های مطلقه به مجموعه افراد حائز شرایط ازدواج، تعداد ازدواج‌های ثبت‌شده تقریباً روند کاهشی داشته است.

 

بنابراین این فرض که آمار ازدواج هم توامان با طلاق بالا رفته و ازدواج مجدد افراد مطلقه از زیان‌های اقتصادی سلامت آنها جلوگیری می‌کند تایید نمی‌شود.

 

ریشه‌یابی علل و عوامل افزایش میزان طلاق‌ها نیاز به انجام مطالعات عمیق با کمک رشته‌های مرتبط علوم انسانی به صورت مشترک دارد، ولی در زیر به مواردی که به نظر نویسنده حائز اهمیت هستند اشاره می‌شود.

 

علل افزایش آمار طلاق

1- تغییر باورها و نگرش‌ها نسبت به طلاق

 

تعریف خانواده با تغییرات فرهنگی ملموس در جهان در دهه‌های اخیر تغییراتی داشته و سبب کاهش در تعداد زوج‌های ازدواج‌کرده در دنیا شده است.

 

تمامی سیاست‌های جذب مهاجر از سوی کشورهای توسعه‌یافته جهت جبران کمبود نیروی انسانی آتی‌شان به علت کمتر شدن نرخ ازدواج و زاد و ولد است. اتفاق مشابه در سال‌های اخیر در ایران نیز رخ داده است.

 

باید توجه داشت که ایران از این جریان مستثنی نیست و نمی‌توان آن را مستثنی کرد. در ایران نیز باورها و نگرش‌ها نسبت به زندگی مشترک و جدایی تغییر کرده و ازدواج نکردن، مجرد زندگی کردن و مطلقه بودن مانند گذشته اموری تقبیح‌شده نیستند.

 

به نظر می‌رسد با این روندی که در پیش است، شاید در سال‌های آتی جدایی کاملاً امری عادی و معمولی مثل تغییر خانه استیجاری باشد!

رابطه طلاق با زیان های اقتصادی

2- تغییر رویه معمول انعطاف‌پذیری در زندگی

ماندن در زندگی و لذت بردن از آن و سعی در افزایش شادمانی همسر، همه و همه نیاز به انعطاف‌پذیری و گاه از خودگذشتگی دارد. همسران باید به ضرورت انجام این مهم برای حفظ زندگی مشترک باور داشته باشند.

 

بیشتر طلاق‌های رخ داده در رده سنی جوانان به وقوع می‌پیوندد. طبق آمارهای سازمان ثبت احوال در طلاق‌های ثبت‌شده در سال 94 مردان و زنان عمدتاً در سنین 25 تا 29 سال بوده‌اند.

 

این بدان معناست که این نسل آموزش کافی برای حفظ زندگی را ندیده‌اند و با پیش آمدن کوچک‌ترین مشکلی، ساده‌ترین راه حل یعنی جدایی را انتخاب می‌کنند.

 

3- نداشتن شناخت کافی پیش از ازدواج

ایجاد محیط‌های سالمی که دختران و پسران بتوانند تعامل سالم با یکدیگر داشته باشند در رفع این مشکل کمک می‌کند. متاسفانه مخصوصاً در شهرستان‌های کوچک تابوی جنس مخالف به شدت منجر به انتخاب‌های سریع و بدون فکر برای ازدواج با «اولین مورد پیش‌آمده» می‌شود.

 

بالا بودن آمار طلاق همزمان در همه استان‌ها تاییدی بر این مطلب است. اگر ازدواج فقط براساس یک احساس ظاهری، سطحی و سریع انجام شود و شناخت کافی از طرف مقابل حاصل نشود، پس از شروع زندگی مشترک سایر ویژگی‌های طرفین تازه نمود پیدا کرده و افراد خیلی دیر موفق به شناخت کامل یکدیگر می‌شوند.

 

البته در این زمینه قانونگذار می‌تواند مانند محدودیت‌های زمانی که برای طلاق برقرار کرده، محدودیت‌هایی برقرار کند. به عنوان نمونه ثبت رسمی زندگی مشترک در دو مرحله جهت رسیدن به هدف شناسایی طرفین اجباری باشد.

 

(مرحله اول نامزدی و مرحله دوم عقد) و گذراندن فاصله زمانی مشخصی بین مرحله اول و دوم قانونی باشد. برای این پیشنهاد می‌توان مقدمات شرعی و قانونی را نیز به راحتی تعریف کرد.

 

4- مسائل مالی

مسائل مالی و اقتصادی در افزایش احتمال بروز طلاق می‌تواند موثر باشد. در اینجا سعی شده شاخصی تعریف شود که به نظر نویسنده با تقریب خوبی می‌تواند بیانگر ازدواج‌هایی باشد که بر محور مادیات انجام شده‌اند.

 

در عرف و نرم ازدواج‌ها در ایران، اختلاف سن مرد نسبت به زن در دامنه پنج سال بزرگ‌تر و دو سال کوچک‌تر است.

 

اگر ازدواج‌های رخ‌داده خارج از این دامنه را شاخصی از «ازدواج‌های انجام‌شده به علت مسائل مالی و نه احساسی» لحاظ کنیم و این شاخص طی سال‌های مختلف برای کمک به انجام مقایسه محاسبه شود، به نمودار زیر دست پیدا می‌کنیم.

 

برای جمع‌بندی با توجه به مطالب گفته‌شده به نظر می‌رسد که هم به لحاظ اجتماعی و هم به لحاظ اقتصادی توجه به ریشه‌های افزایش طلاق مهم است و سیاستگذاران کشور جهت تحکیم بنیاد خانواده و افزایش آمار ازدواج باید به صورت جدی مشوق‌هایی را اجرا کنند.

 

 

 


ادامه مطلب ...

طلاق و زندگی پس از آن برای زنان

طلاق و زندگی پس از آن برای زنان 

طلاق یک مشکل بزرگ اجتماعی است که طرفین در آن ضربه های بزرگی میخورند . اما زنان در این معضل اجتماعی و پس از آن چطور این بحران را طی می کنند . از دست دادن همسر به هر شکل (جدایی یا فوت) براساس مطالعات موجود یکی از دشوارترین بحران های طول زندگی هر فرد است و این بحران زمانی شدیدتر می شود که فرزند یا فرزندانی هم در کار باشد.

 

همه ما کم و بیش وقتی در شرایطی نابسامانی گرفتار می شویم گوشمان بر روی هر توصیه ای بسته است و در نهایت راه خودمان را می رویم و کار خودمان را می کنیم.

 

و دلیلمان هم این است که هرکس توصیه ای می کند شرایط ما را نمی داند و به قول معروف نفسش از جای گرم بلند می شود و همین تعبیر می شود دلیل این که راه خودمان را برویم و به کاری که فکر می کنیم درست است ادامه بدهیم و هر تغییری در زندگیمان و تغییر مسیر نادرست به نظرمان غیرممکن برسد.

 

از دست دادن همسر به هر شکل (جدایی یا فوت) براساس مطالعات موجود یکی از دشوارترین بحران های طول زندگی هر فرد است و این بحران زمانی شدیدتر می شود که فرزند یا فرزندانی هم در کار باشد. مخصوصا برای زنانی که عهده دار اداره زندگی این فرزند یا فرزندان هم شده باشند.

 

زنی که دچار چنین شرایطی می شود در نخستین برخورد با ماجرا، یک جمله بیشتر در ذهنش نیست، باختن همه زندگی! جمله ای تلخ که شاید در آن لحظه درست به نظر برسد اما بی تردید نقطه پایان نیست.

 

در چنین مواردی معمولا حجم بالای مشکلات مالی به عهده گرفتن وظایف سنگین مادری و پدری توامان در اکثر مواقع توش و توانی برای زنی که سرپرست خانواده باشد باقی نمی گذارد که به مسایل دیگر توجه کند.

 

مسایلی که حتی گاه مطرح کردنش را هم بر نمی تابد و شاید کسی را که از چنین مسایلی حرف می زند متهم کند که مشکلات مرا نمی فهمد و نفسش از جای گرم بلند می شود…! و این یعنی ختم ماجرا و بستن گوش ها به روی هر توصیه.

 

خیلی بیشتر از مشاوره ای اما واقعیت این است که توانایی انسان ها نامحدود است و از این مهم تر این است که علم و تجربه به ما می گوید. تحمل زنان بسیار بیش تر از مردان است و این یعنی درست همان جایی که ما فکر می کنیم، آخر خط است و دیگر کاری نمی شود کرد نقطه یک آغاز است و هنوز خیلی بیشتر از همه کوشش هایی که کرده ایم انرژی و فکر ذخیره شده داریم که بتوانیم از آن استفاده کنیم.

 

مثلا اگر به یک خانم جوان با یک یا دو کودک تحت سرپرستی اش که از صبح اول وقت در یک کارخانه کار می کند و عصر ساعت ۵ مجبور است با مترو یا اتوبوس دو ساعت در راه باشد تا به خانه برسد و با این همه مجبور است به کارهای خانه برسد بگویی که ورزش برای شما لازم است،

 

یا به تغذیه ات توجه کن یا وقت بیشتری برای بچه هایت بگذار بلافاصله از کمبود وقت، نداشتن حوصله و هزار مشکل بازدارنده دیگر حرف بزند اما واقعیت این است که با کمی توجه و اعتقاد به توانایی هایی که هر انسانی دارد انجام همه این ها امکان پذیر است.

 

دکتر رضا پورحسین روانشناس و استاد دانشگاه می گوید: برای چنین خانم هایی مهم این است که تصویری واضح و مثبت از آینده ای مشخص پیش روی خودشان بسازند.

 

این تصویر باعث می شود که برای رسیدن به این آینده برنامه زندگی شان را طوری تنظیم کنند که همه امور در آن لحاظ شود از رسیدگی به جسم تا توجه به روحیه.

 

مهم ترین اصل برای حفظ روحیه در چنین خانم هایی این است که باور کنند ازدواج اصل زندگی نیست، هرچند که امر مهمی است اما باید هرچه زودتر این احساس را که در زندگی ضرر کرده اند و یا چرا باید این شرایط برای آن ها پیش بیاید از ذهن خود بیرون کنند، و به سوی یک زندگی بهتر گام بردارند که می تواند جاده ای باشد برای رسیدن به آینده تصویر می کنند.

 

نگرانی و استرس در مورد بچه هایی که مادر به تنهایی مسئول سرپرستی، تامین زندگی و تربیت آن هاست اصل ثابت و تغییرناپذیر است اما چنین مادرانی دلشوره و استرسی پایان ناپذیر در مورد فرزندشان دارند و فکر می کنند چون شرایط زیستی فرزند آن ها با سایر همسالانش فرق می کند پس آن ها باید از همه وجود خود برای تامین نیازهای عاطفی و مادی فرزندشان مایه بگذارند

 

و در نتیجه در اکثر موارد با محبت بیش از حد از سپردن مسئولیت های حتی کوچک به کودکشان (حتی تا دوران نوجوانی) به فرزندشان پرهیز می کنند مبادا که به او فشار بیاید و یا از نظر عاطفی مشکلی برایش به وجود بیاید و در نهایت با به عهده گرفتن کل مسئولیت های زندگی و محبت های بیش از حد مانع تربیت درست و شکل گیری شخصیت فرزندشان می شوند.

 

دسته دیگری از مادران با توجه به این که نان آور خانواده می شوند فکر می کنند همه وقتشان را باید بگذارند تا فرزند یا فرزندان تحت تکفل شان از نظر مادی کوچکترین کمبودی نداشته باشندو حتی گاه اقدام به تهیه چیزهایی برای فرزندشان می کنند که در شرایط عادی کم تر کودکی از آن ها بهره مند است

 

و این ها فقط از ترس این است که فرزند یا فرزندان تحت سرپرستی آنان احساس کمبود عاطفی یا مالی نکنند. و در این میان نوعی حس از خودگذشتگی افراطی هم که گاه در مادران ایرانی دیده می شود مزید بر شرایط موجود شده و باعث می شود که این مادران کلا خودشان را در برابر تامین نیازهای فرزندانشان از یاد ببرند.

 

احساس ازخودگذشتگی که گاه با نوعی نگاه حسرت بار نسبت به گذشته همراه است و مانع از بازسازی امروز و ساختن آینده خود و خانواده شان می شود. آینده ای که نخستین گام برای رسیدن به آن داشتن یک حس خوب و دومین گام برنامه ریزی درست برای امروز و آینده است.

 

از برنامه ریزی برای کوچک ترین امور روزمره مثل پخت غذاهای قابل نگهداری در یخچال در روزهای تعطیل و برای چند روز هفته تا سپردن برخی مسئولیت های کوچک به فرزندان با این هدف که هم در مسیر تربیتی فرزندانشان تاثیر مثبت داشته باشد

 

و هم وقتی هر چند اندک برای خودشان پیدا کنند تا لحظاتی در روز را در شرایطی که دوست دارد بگذرانند مثلا شنیدن یک قطعه موسیقی یا نیم ساعت پیاده روی یا تلفن کردن به یک دوست و یا هر کار دیگری که تاثیر مثبتی در روحیه خودشان داشته باشد چرا که این تاثیر مثبت منجر به شادترشدن زندگی و امید به آینده می شود آینده ای که از آن او است.

 

این باور غلط و این که خانم ها در جامعه ما کم تر به خودشان توجه می کنند باعث می شود که افسردگی پنهان در دوران جوانی در میانسالی به شکلی بارز خود را در وجود آن ها نشان دهد متاسفانه این عارضه گریبانگیر اکثر خانم هاست و در مورد خانم هایی که شریک زندگی شان به هر دلیل همراه آن ها نیست چند برابر تشدید شده و با احساس خسران نسبت به گذشته شدیدتر می شود.

 

واقعیت این است که یک مادر هر قدر هم که مسئولیت بر عهده داشته باشد، یک انسان مستقل و یک زن است و این انسان بودن ارزشی والاست که نیاز به حفظ و حرمت گذاری دارد. با حفظ ارزش های انسانی و زنانه می توان شادتر زیست و این شادی را به سایرین و به خصوص فرزندان منتقل کرد.

 

در این زمینه با دکتر پورحسین درباره شرایط خانم های سرپرست خانوار و رفتار مناسب این مادران با کودکانشان گفت و گو کردیم. گفت و گوی مفصلی که خلاصه آن را می خوانید.

 

آقای دکتر کودکانی که مادرانشان سرپرست خانواده هستند از چه سنی می توانند بخشی از مسئولیت های کوچک را برعهده بگیرند یا مثلا مدتی در خانه تنها بمانند و برخی کارهای کوچک را انجام بدهند و در نهایت باری از دوش مادر بردارند؟

تا زمانی که کودک به مرحله نوجوانی نرسیده تحقق این انتظار کامل نیست (منظور از نوجوانی سن بلوغ است) وقتی تحقق عمل در یک فرد کامل نیست یعنی کودک استقلال عمل در انجام یک وظیفه یا کار را نمی تواند داشته باشد.

 

تا این جا کودک نیاز به یک همراه دارد نه این که حتما کسی دایم همراه او باشد بلکه به عبارت دیگر نمی توان از او انتظار انجام یک کار را به طور تمام و کمال داشت.

 

ممکن است برخی کودکان به صورت استثنا و بعضی کارها را انجام بدهند مثل تکلیف نوشتن که مثلا بعضی مادرها می گویند بچه ما مشق نمی نویسد ولی این ناشی از تنبلی و بی توجهی نیست بلکه این یک تکلیف و وظیفه است

 

و خیلی از بچه ها توانایی انجام دادن آن را به تنهایی ندارند و احتیاج به تشویق و پشتیبانی دارند و بهترین مشوق ها هم مراقبان هستند که مادر، پدر یا مربی است و البته مادر بهترین مراقب و مشوق است.

 

پس کودکی که هنوز به استقلال کامل نرسیده و نیاز به مراقب دقتی کنید به عنوان مشوق و نه آقابالاسر دارد وقتی این مراقب در کنارش نیست، خودش در حد توان آزمون و خطا می کند و اگر نتواند به نتیجه برسد و یک وظیفه را کامل انجام بدهد، دچار احساس حقارت و خودکم بینی می شود.

 

کودکان طلاق

نوع نگاه کسی که همسری ندارد و مسئول اداره زندگی شده به زندگی مهم است

از چه سنی می توان یک بچه را در خانه برای ساعاتی تنها گذاشت و یا اصولا چه وظایفی را در این شرایط می توان به کودک سپرد؟

 

یک بچه دبستانی اول و دوم دبستان را می توان در خانه گذاشت ولی به این توجه داشته باشید که اگر یک بحران (از دید کودک) پیش بیاید کودک از کنترل آن ناتوان است. مثلا اگر یک نفر محکم در خانه را بکوبد یا شعله گاز ناگهان زیاد شود، این برای یک کودک بحران حساب می شود و او از حل آن ناتوان است.

 

پس نمی توان یک نسخه واحد برای همه پیچید و این را که کودک در خانه تنها باشد به شکل یک رویه ثابت در سن نوجوانی توصیه نمی کنیم. اما اگر بچه زودتر به خانه رسیده و مادرش یک ساعت بعد از او می رسد، این اشکالی ندارد و از هفت هشت سالگی می شود این کار را کرد. می شود با تلفن حضور او را کنترل کرد.

 

آیا سنی که می شود درباره توانایی ها به بچه ها اعتماد کرد در دخترها و پسرها متفاوت است؟
معمولا رشد عاطفی، هیجانی و اجتماعی در دختران سریع تر است. اما ما یک نگاه سیستماتیک به خانواده و کودک داریم نگاه سیستمی یعنی بررسی کنیم که کودک در خانواده چگونه عمل می کند.

 

چون یک کودک ممکن است در یک محل به یک گونه عمل کند و در جای دیگر به شکل دیگری. کودک به شکل مجرد (بدون خانواده) قابل مطالعه نیست. یک کودک در یک زمینه عام یک جور عمل می کند و در خانه یک طور دیگر.

 

این همان کودک است در موقعیت های مختلف. اگر یک کودک تکالیفش را به تنهایی انجام داد و تسلط بر محیطش بالا بود می توان مسئولیت های بیشتری به او سپرد اما کودکی که تسلط بر محیطش پایین است، عین مادر نود درصد وظایف کودک را جلو جلو انجام داده، چون حوصله سر و کله زدن با بچه را ندارد!

 

و می خواهد قال قضیه کنده شود. وقتی مادر استقلالی را در بچه تقویت نمی کند بالطبع تسلط بر محیط در کودک تقویت نمی شود توانایی های او برای انجام خیلی از امور به تنهایی به حد لازم نمی رسد.

 

یعنی مادامی که مادر یک کودک در خانه دارد باید با سپردن وظایف کوچک بدون دخالت کردن حس استقلال را در بچه تقویت کند.

بله، بهترین کار این است که توجه کنیم. بچه ها هر قدر سنشان پایین تر باشد، به تحریک هایی که در محیط اطرافشان هست بهتر پاسخ می دهند، پس باید محیط را پر از محرک کنند.در این جا می توان از مدل گلاستر استفاده کرد. او می گوید «تربیت دو روی یک سکه هست عشق و مسئولیت» هر یک بدون دیگری تربیت را ناقص می کند».

 

این که مدام عشق بدهی به کودک و از او مسئولیت بخواهی به خصوص در مورد مادران سرپرست خانوار که سعی می کنند جای خالی پدر را هم پر کنند و فکر می کنند اگر مسئولیت به بچه بسپارند او را خسته می کنند یا به او ظلم کرده اند و می خواهند خودشان را قربانی کنند… این تربیت را ناقص می کند.

 

بسیاری از این مادران فکر می کنند اگر بچه به لحاظ مالی چیزی کم نداشته باشد این باعث آرامش اوست و وقتشان بیشتر صرف این مسئله می شود و به بچه کم توجهی می کنند این تربیت بچه را ناقص می کند. اما مسئولیتی که به بچه می سپارند باید در حوزه توانایی او باشد.

 

نمی شود یکسره از بچه مسئولیت خواست بی آن که به او عشق بدهیم وقتی عشق و مسئولیت توام می شود کودک از هر دو وجه بهره می برد و یاد می گیرد که مسئول و پاسخگوی رفتارش هم باشد.

 

پس این بچه از کودکی می تواند برخی از مسئولیت های کوچک را به عهده بگیرد. مثلا کودکان زیر پنج، شش سال اصولا قاعده پذیر نیستند ولی باید به تدریج آن ها را به انضباط عادت داد. اصولا سن مدرسه آغاز انضباط پذیری است.

 

کودک از این سن دیگر فقط با نیازهای درونی اش روبرو نیست، بلکه یک سری نیازهای بیرونی هم هست که باید به تدریج این نیازها و مسئولیت های مربوط به آن ها را بپذیرد.

 

مادرهای سرپرست خانوار معمولا خیلی برای بچه هایشان مضطرب هستند و مدام نگرانند که نکند که کاری را که باید برای آن ها انجام نداده اند، نکند همه چیز برایشان فراهم نیست بکند.

 

یک مادر تا آخر عمر نگران کودک خود هست اما این حد دارد. کودکی که یک مقدار توجه به محیط و توانایی هایش بالا باشد، نباید زیاد درباره او نگران بود.

 

دوم این که کودکان توسط همسالانشان رگلاژ و تنظیم می شوند. دلیل این که مادرها خیلی برای بچه هایشان نگرانی دارند (و به طریق اولی مادران سرپرست خانوار) این است که عمده این سهم به مادر و پدر (و بیشتر مادر) منتقل شده در حالی که تنظیم روحی بچه ها با همسالانشان است.

 

به همین دلیل اگر بشود بچه ها را با خواهر و برادر، دوستان یا بچه های مهد و فامیل بیشتر دمخور و آشنا کرد خب این خیلی در تربیت روانی کودک موثر است. امروز کوچه و محله وجود ندارد تا بچه با همسالان خود در کوچه بازی کند. بیشتر بچه ها تک فرزند هستند، مهد هم نمی روند و عملا رگلاژ نمی شوند و طبعا مادر دایم نگران آن هاست.

 

اگر مادر دلبستگی و ارتباط عاطفی را بین خود و کودکش نگه دارد و در عین نگه داشتن این رابطه به کودک کار متناسب با توانش بدهد و از او مسئولیت بخواهد، نباید نگران باشد.

 

کودک خوش رشد می کند و باید مادرها بپذیرند کوشش و خطای کودکان یعنی این که فرد دارد خودش را به هنجار می کند و این نباید باعث نگرانی باشد باید کمی کمکش کرد اما مرحله نهایی را خودش باید انجام بدهد.

 

برگردیم به «خود» مادرها. کسی که همسرش را به هر دلیلی از دست داده و یک یا دو بچه دارد که متولی خرج و زندگی آن ها هم هست و به نوعی زندگی را باخته، او اگر بخواهد یک زندگی به هنجار داشته باشد که همه وجوه آن را حفظ کند، باید چه کند.

 

اولین توصیه به این دسته از مادران این است که نوع نگاه به زندگی را تغییر دهند همه زندگی ازدواج نیست هرچند ازدواج بخش مهمی است. نوع نگاه کسی که الان همسری ندارد و مسئول اداره زندگی شده به زندگی مهم است. راضی بودن به وضع موجود با نگاه به آینده مهم است.

 

پس تصحیح نگرش خیلی واجب است. این که احساس غبن و ضرر نکند چون به محض این که این احساس ضرر کند به همان میزان انگیزه اش پایین می آید.دوم داشتن تصویر از زندگی در آینده است که قطعا نباید یک تصویر رویایی باشد اما وجود این تصویر ضروری است.

 

مثلا فکر می کند که الان دارد زندگی می کند اما بچه ای را بزرگ می کند که قرار است در آینده یک شرایط عالی داشته باشد و حتی زندگی او را هم تغییر بدهد. پس داشتن تصویر از آینده و روز به روز واضح کردن این تصویر در ایجاد انگیزه مهم است.

 

او باید به کودک رسیدگی کند و از همه مهم تر این است که به خودش برسد اگر مادر از تغذیه یا ورزش و حتی یک پیاده روی ساده هم محروم باشد نمی تواند فکر مثبت داشته باشد. ساختن آینده روشن باعث می شود این انگیزه و نگاه مثبت از طریق رفتار، نگاه و حالات صورت و کلام به بچه منتقل می شود و بچه دوباره آن را به مادر منتقل می کند.

 

در این حالت یک هم افزایی اتفاق می افتد و این یک سیکل دایمی می شود و چه بسا مادر و کودک در این حالت از یک خانواده ای که در پدر آن هست خوشحال تر و موفق تر باشند اما هر قدر مادر مایوس باشد، احساس ضرر در زندگی بکند، رسیدگی به خودش هم از نظر جسمی و هم روحی را فراموش کند و مدام به دنبال کسب درآمد، کار و گذران عادی زندگی باشد این اتفاق نمی افتد.

 

هم افزایی انرژی یکدیگر برای مادر و کودک خیلی مهم است. توجه به آینده و تصویر مثبت از خود درست کردن خیلی مهم است حتی اگر این تصویر مثبت درست کردن گاهی مشکل دارد با یک مشاوره می توان آن را اصلاح کرد.

 

منبع: مجله خانه بخت

 

 


ادامه مطلب ...