هیتلر به عنوان یک کهنهسرباز نشاندار جنگ جهانی اول در سال ۱۹۲۰ به حزب نازی پیوست و در سال ۱۹۲۱ به ریاست آن رسید. پاول یوزف گوبلز سیاستمدار و وزیر تبلیغات آلمان در زمان حکمرانی هیتلر به این کشور بود.او در تبیین ایدئولوژی و فلسفه نازی نقش بسیار مهمی ایفا کرد. در خانوادهای با پیشینه شدیداً مذهبی کاتولیک بزرگ شد.
هفته نامه تجارت فردا: رایش سوم تجسم پروپاگانداا بود، چرا که خطمشی رژیم در تبلیغات جان میگرفت. و البته نبض تپنده این تبلیغات، پاول یوزف گوبلز انسانگریز بود. او تمام موانع و فردیت را کنار گذاشت و در جبهه نازی به انجام وظیفه پرداخت و در همین راستا توانست سمتی به عنوان وزیر تبلیغات را به وجود آورد.
پاول یوزف گوبلز سیاستمدار و وزیر تبلیغات آلمان در زمان حکمرانی هیتلر به این کشور بود. او در تبیین ایدئولوژی و فلسفه نازی نقش بسیار مهمی ایفا کرد. در خانوادهای با پیشینه شدیداً مذهبی کاتولیک بزرگ شد و به خاطر مشکل جسمانیاش، نتوانست در حین جنگ جهانی اول به ارتش بپیوندد.
او به عنوان یکی از رهبران منطقهای حزب نازی، هفتهنامهای به نام «حمله» (The Attack) را تاسیس کرد. او از نشریهاش برای رساندن پیام حزب نازی به گوش مردم آلمان استفاده میکرد و در واقع «افسانه فوهرر» را نیز او به وجود آورد.
گوبلز در کمپینهای رسانهای گستردهاش طی جنگ جهانی دوم، از رادیو، فیلم، رژه و دستههای مردمی برای تبلیغ ایده حزب نازی استفاده میکرد.
ریاست اتاق فرهنگ رایش نیز با گوبلز بود و بدین ترتیب بر زندگی فرهنگی آلمانیها تسلط کامل داشت. پیرو فعالیتهای این سازمان، تعدادی از هنرمندهای یهودی شغلشان را از دست دادند.
حزب نازی معتقد بود که هنر مدرن از اخلاقیات به دور بوده و به همین دلیل اقداماتی در راستای توقف این نوع از هنر اتخاذ کرد. او یک مبلغ ماهر بود و نحوه کاربرد موثر او از قانون مطبوعات رایش، باعث برکنار شدن چندین سردبیر یهودی یا غیرنازی روزنامهها و مجلات آلمان شد.
دلیل اصلی جذب شدن گوبلز به حزب ناسیونال سوسیالیست کارگر آلمان، شخص هیتلر و عقاید او عنوان شده است.در جایجای دفترچه خاطرات او و به گفته مورخان و زندگینامهنویسان، علاقه وافر گوبلز به هیتلر عمیق و باطنی بوده است.
او تا لحظه آخر زندگیاش از پیشوای فرزانهاش اطاعت کرده و مطیع دستورات حزبش بود. گفته میشود تا آخرین ثانیه، زمانی که متفقین پشت دروازههای شهر رسیده بودند و نازیسم با شکست فاصله بسیار کمی داشته، گوبلز هنوز دست از سخنرانیهای تبلیغاتی و پروپاگاندا برنمیداشته است.
او زمانی که متوجه شد آلمان نازی در جنگ شکست خورده، ناچار به تسلیم شد. پزشک گوبلز به دستور او شش فرزندش را با تزریق مورفین کشت و پس از آن خودش و همسرش نیز خودکشی کردند.
زندگینامه
پاول یوزف گوبلز در 29 اکتبر 1897 در یک خانواده کاتولیک متولد شد. پدرش فریتز فروشنده کارخانه بود و مادرش کاترینا ماریا نام داشت. اگرچه در زمان جنگ واجد شرایط سنی بود، اما به خاطر لنگی پای راستش از پیوستن به ارتش آلمان در زمان جنگ جهانی اول بازماند.
او به دبیرستان مسیحی (کاتولیک-رومن) رفت و در سال 1916 در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کرد. سال بعد توانست برای دانشگاه شبانهروزی «برادران ژرمن فرانسیسکان» در بلایخرهاید هلند، پذیرش بگیرد.
از ماه ژوئن تا اکتبر 1917، به عنوان سرباز در گروه امداد میهنپرستانه رایت مشغول به کار دفتری بود و در همان اثنی اعتقادش را به مذهب کاتولیک از دست داد و به تحصیل ادبیات آلمانی و فلسفه در دانشگاه بن پرداخت. پس از پیوستن به دانشگاه وارزبورگ، توانست به دانشگاه فرایبورگ نیز راه یابد.
او در سال 1921 در دانشگاه هایدلبورگ، تز دکترایش را راجع به نویسنده آلمانی، ویلهلم فون شوتز نوشت. پس از اتمام تحصیلاتش سعی کرد فعالیتش را در زمینه روزنامهنگاری ادامه دهد. همچنین آرزوی رماننویسی یا نمایشنامهنویسی را نیز در سر میپروراند.
گوبلز در حال سخنرانی در برلین (1934). این حرکت دست برای تهدید یا هشدار استفاده میشد.
در این دوران یک رمان شبهبیوگرافی به نام «مایکل» نوشت. اما زمانی که چندین روزنامه و چاپخانه، نوشتههایش را رد کردند، تصمیمش عوض شد. پس از آن در بانک مشغول به کار شد و بعدتر نیز برای مدت کوتاهی در بازار سهام فعال بود.
در نیمه دوم سال 1924، به حزب نازی پیوست. در آن زمان حزب نازی در حال ترویج غرور آلمانی و ضدیهودیت بود. آدولف هیتلر تحت تاثیر کارهای او در اقتصاد آلمان قرار گرفته بود.در سال 1926، رهبر منطقهای حزب نازی در برلین شد و سال بعد آن هفتهنامه «حمله» (The Attack) را تاسیس کرد.
در این هفتهنامه به طور جامع به ارائه و معرفی فلسفه حزب متبوعش میپرداخت.سال بعد از آن، در 1928، به مجلس آلمان راه یافت. هیتلر او را به ریاست تبلیغات حزب نازی گماشته بود. در سال 1933، یعنی همزمان با صدراعظمی هیتلر در آلمان، او نیز به مقام وزارت تبلیغات و روشنگری عمومی برگزیده شد.
در همین اثنی در 19 دسامبر 1930، با ماگدا ازدواج کرد و حاصل این ازدواج شش فرزند بود. او از قدرت و تواناییاش برای نظارت بر مطبوعات، کتابها، موسیقی، نمایشنامهها، رادیو و هنرهای زیبا استفاده میکرد تا فلسفه هیتلر را در آن گنجانده و تنفر نسبت به مردم یهودی را گسترش دهد.
در آوریل 1933 با نظر هیتلر، او نیز اقدامات لازم برای بایکوت کسبوکار یهودیان را اعمال کرد و به عنوان بخشی از وظیفهاش، در سالن اپرای برلین، مراسمی ترتیب داد که طی آن تمامی کتب «غیرآلمانی» را منهدم کنند.
در نتیجه این عمل مخرب، تعدادی از کتب ارزشمند که توسط اشخاصی چون آلبرت اینشتین، هلن کلر و اچ جی ولز نوشته شده بود، از بین رفت.
در سپتامبر سال 1933، او به ریاستاتاق فرهنگ رایش منصوب شد. این موسسه در آن زمان مسوول نظارت بر زندگی فرهنگی مردم آلمان بود و البته نقش بزرگی در بیکاری اجباری هنرمندان یهودی ایفا کرد.
مضاف بر آن، قانون مطبوعات رایش، دستور برکناری سردبیرهای یهودی و غیرنازی مطبوعات و چاپخانههای آلمان را صادر کرد.سال 1939، زمانی که جنگ جهانی دوم آغاز شد، گوبلز نیز مسوولیت دادن انگیزه به مردم را برای حمایت از جنگ بر عهده گرفت. به همین منظور نیز از قدرت رسانه به خوبی استفاده کرد.
ساخت «یهودی ابدی»، فیلم پروپاگانداای نازیها در سال 1940 نیز ابتکار عمل او برای ایجاد تنفر و شوراندن مردم علیه گروههای یهودیان بود.این فیلم، یهودیان را به عنوان انگلهای بیخاصیت نمایش میداد.
تولید «زوس یهودی»، یک فیلم تبلیغاتی دیگر از حزب نازی در همان سال نیز تلاشی مضاعف بود برای قرار دادن یهودیها در هالهای از تنفر.و البته با ترتیب دادن نمایشگاه پروپاگانداای نازیها در سال 1942 با عنوان «پردیس شوروی» نیز سعی داشت بیصداقتی بلشویکس یهودیها را به نمایش در آورد.
هربرت باوم، یک رهبر مقاومت آلمانی-یهودی، برای متوقف کردن تلاشهای او به این نمایشگاه حمله کرد. جالب اینجاست که گوبلز خبر این حمله را مخفی نگه داشت و به کمپین حمایت از جنگش ادامه داد.
خانواده گوبلز و پسر ماگدا از ازدواج اولش
در آگوست سال 1944، مردم آلمان را به پشتیبانی کردن از ماشین جنگی رژیم آلمان ترغیب میکرد. پس از خودکشی آدولف هیتلر در 30 آوریل، او صدراعظم آلمان شد.
در یکم مِی سال 1945، گوبلز که دیگر به خوبی دریافته بود نازیسم شکست خورده است، از دندانپزشک خود، هلمت کونز خواست تا به شش فرزندش مورفین تزریق کند و سپس به همراه همسرش، ماگدا، اقدام به خودکشی کردند.
عشق نازی
گوبلز برای اولین بار در سال 1924 به آدولف هیتلر و نازیسم علاقه نشان داد. در فوریه 1924، هیتلر، در پی تلاش ناموفقش برای به دست گرفتن قدرت در مونیخ در 8 و 9 نوامبر 1923، متهم به خیانت به میهن شده و جلسات دادگاهش تازه شروع شده بود.
این دادگاهها سروصدای زیادی به پا کرد و همین برای هیتلر سکوی پرتاب پروپاگانداا بود. او را به پنج سال زندان محکوم کردند اما در 20 دسامبر 1924 آزاد شد. گوبلز بیشتر به خاطر کاریزمای شخص هیتلر و پایبندی به اعتقاداتش جذب او و حزبش شد.
او در همین حوالی به حزب «ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان» پیوست و هشت هزار و هفتصد و شصت و دومین عضو آن شد. در اواخر 1924 به خدمت کارل کافمن درآمد که در آن زمان رهبر منطقهای حزب بود.
کافمن او را با گرگور استراسر آشنا کرد و او هم گوبلز را برای کار در هفتهنامه و کارهای دفتری استخدام کرد. گوبلز گاه در نشستهای درونحزبی نیز سخنرانی انگیزشی میکرد.
گوبلز که علاقه زیادی به نوشتن داشت، به طور منظم و تقریباً روزانه خاطرهنویسی میکرد. او برای استراسر کار میکرد و هیتلر نیز استراسر را رقیب خود میپنداشت.
در آن زمان هیتلر به تدریج عقاید ضدیهودیاش را افشا میکرد. گوبلز در برگی از دفتر خاطراتش نوشته است: «دیگر به طور کامل به هیتلر باور ندارم. موضوع فجیع این است: حمایت درونیام از بین رفته است.»
هیتلر هم با امید به پیروزی در مونیخ، نشستهایی ترتیب داده بود و سه رهبر بزرگ منطقه را دعوت کرد. گوبلز وقتی دید هیتلر ماشین شخصیاش را برای او به ایستگاه قطار فرستاده، تحت تاثیر قرار گرفت.
آن شب هیتلر و گوبلز هر دو در جلسه سخنرانی کردند و فردای آن روز هیتلر با هر سه مرد دست بیعت داد. او در گوبلز یک انگیزه جدید دمید و گوبلز نیز در عوض وفاداری خالصانهاش را به او پیشکش کرد که تا پایان عمرش ادامه داشت.
گوبلز بعدها در دفتر خاطراتش نوشته بود: «عاشقش هستم…او در همه چیز تعمق کرده. چنین ذهن روشنی میتواند رهبر من باشد. من در برابر این وجود اعظم، این نابغه سیاسی، سر تعظیم فرود میآورم.
آدولف هیتلر، من عاشق تو هستم زیرا باشکوه و در عین حال ساده هستی. کسی که میتوان آن را نخبه خطاب کرد.»گوبلز به دعوت هیتلر در کنگره سالانه حزب در مونیخ سخنرانی کرد.
او برای اولین بار در سال 1926 در برنامهریزی حزب دخیل بود و به تدریج علاقهاش به هیتلر فزونی مییافت. تا اینکه رفتهرفته تبدیل شد به یکی از نزدیکترین اطرافیان او.
او در اواخر سال 1930 با ماگدا کوآندت، که زنی مطلقه بود، آشنا شد که چند ماه پیش از آن به حزب ملحق شده و در یکی از دفاتر داوطلبانه کار میکرد. آنها در دسامبر همان سال ازدواج کردند.
سربازان ارتش اساس بالای اجساد فرزندان گوبلز
گوبلز برای کمپین تبلیغاتی انتخابات آن دوره راهپیمایی، رژه، سخنرانی و مسافرتهای تبلیغاتی در سرتاسر کشور ترتیب داده بود. او کسی بود که تخم افسانه پیشوا را درباره هیتلر کاشت و به آن آب داد.
گوبلز در سخنرانیها و تبلیغاتش از هیچ مبالغه و دروغی دریغ نمیکرد. به طوری که تا به همین امروز برای توصیف دروغهای شاخدار و بزرگ، از لفظ دروغ گوبلزی استفاده میشود و اسم شخص او در کنار عباراتی همانند «دروغ بزرگ» آورده میشود.
البته «دروغ بزرگ» یک تکنیک پروپاگانداا بود که توسط هیتلر مطرح شده بود. ماجرا از آن قرار بود که دروغ مدنظر باید آنقدر عظیم میبود که هیچکس باور نکند «کسی آنقدر گستاخ باشد که چنین بیشرمانه حقیقت را تحریف کند».
البته بعدها گوبلز این روش را تا حدودی تغییر و به انگلستان بسط داد. بدین ترتیب که میگفت «دروغ بزرگ» یکی از روشهای مورد استفاده انگلستان است. آنها دروغ بزرگی میگویند و به هر حال روی آن پافشاری میکنند.
شایعه است که گوبلز روایت خود را از دروغ بزرگ، بدون نسبت دادن به یهودیان یا متفقین به کار میبسته است. این روایت شایعترین نمونه استفاده از دروغ بزرگ است، به طوری که بسیاری معتقدند خود گوبلز مبدع تکنیک دروغ بزرگ بوده است.
در این تکنیک تاکید بر آن است که دروغ بزرگ قابل باورتر از دروغ کوچک است و البته اگر روی دروغتان پافشاری کنید، مردم دیر یا زود آن را باور خواهند کرد.
«خاطرات گوبلز» عنوان کتابی است که از جمعآوری خاطرات پاول یوزف گوبلز تهیه شده است. او در سالهای 1933 تا 1945 وزیر روشنگری و تبلیغات هیتلر بود و در طی این دوران نیز خاطراتش را به طور مداوم بر روی کاغذ میآورد.
تاریخدان بریتانیایی در مقدمه کتاب آورده است: «با تمام احتیاطی که باید طبیعتاً در خواندن نقل قولهای گوبلز از هیتلر به کار رود، … فوریت و تکرری که در اظهارات هیتلر دیده میشود، منبع مهمی است.
برای پی بردن به طرز تفکر و اعمال هیتلر.»گوبلز برای نخستین بار در اکتبر 1923 شروع به خاطرهنویسی کرد؛ کمی پس از تولد 27سالگیاش، زمانی که هنوز شاغل نبود و با خانوادهاش در شهر رایدت زندگی میکرد.
دفترچه خاطرات هدیه تولدش بود که السه جانکه، زن جوانی با پیشینه یهودی، به او داده بود. این دو با هم رابطهای پرافت و خیز و سرانجام ناموفق داشتند. صفحات نخست دفترچه خاطراتش نیز به این زن اختصاص دارد.
زندگینامهنویس گوبلز، توبی تاکر مینویسد: «خاطرهنویسی خیلی زود تبدیل شد به نوعی رفتاردرمانی برای این مرد جوان پرمشکل.» چندین تاریخدان و زندگینامهنویس به این نکته اشاره کردهاند که خاطرات گوبلز تا چه حد صریح و آشکار بودند. از سال 1932 به بعد، تقریباً هر روز در دفترش مینوشت.
طبق گفتههای پیتر لانگریچ خاطرهنویس، نوشتههای گوبلز در دفترچه از اواخر سال 1923 تا اوایل 1924، توصیفگر مردی بود که منزوی و از مسائل دینی-فلسفی دچار پریشانی خاطر شده و راهش را گم کرده بود.
نوشتههایش از اواسط دسامبر 1923 نشان میداد به سمت «جنبش فلکیش» متمایل میشود و کمی بعد نیز آرام پریشانیاش را در دل نازیسم پیدا کرد.
گوبلز در حال قدم زدن کنار پیشوایش، هیتلر
گوبلز به خوبی به قدرت کنترل اذهان عمومی واقف بود. آنان که اطاعت نمیکردند، با پلیس مخفی سر و کار داشتند. کسانی که به وسیله او دستگیر شده بودند، اسیر شده و در فیلم پروپاگاندای او، «یهودی ابدی» و پس از آن «پیروزی ویل» ظاهر شدند.
در این فیلمها قدرت هیتلر و عظمت آلمان با مهارت توسط کارگردانی لنی ریفنشتال، به تصویر کشیده شده بود.
او در سالهای کارش، 12 بار درباره هیتلر و سوسیالیسم ملی سخنرانی کرد و مقالاتی نیز درباره نقش زنان در آلمان نازی، دخالت آمریکا در جنگ و حتی داستان محبوب «توطئه بینالمللی یهودی» منتشر کرد.
با شروع جنگ در سال 1933، گوبلز تصمیم گرفت نفوذش را بر سیاست داخلی افزایش دهد. پس از سال 1940، هیتلر دیگر کمتر در مجامع عمومی ظاهر میشد و به همین دلیل، حضور گوبلز هر روز پررنگتر میشد و به تدریج به چهره نماینده رژیم نازی تبدیل شده بود.
وقتی هیتلر سرگرم جنگ بود و هنریش هیملر (فرمانده اساس) نیز بر «مساله پایانی یهودیان اروپای شرقی» متمرکز شده بود و گورینگ (از رهبران حزب نازی) هم به خاطر شکست نیروی هوایی آلمان نازی رو به افول بود، گوبلز احساس کرد تجمع قدرت داخلی تضعیف شده و به سرعت اقدام به تقویت آن کرد.
از آنجا که گوبلز مسوول روحیه مدنی بود، به طور مستمر با موضوعاتی از قبیل دستمزد، جیرهبندی و مسکن سر و کار داشت که بر روحیه مردم و در نتیجه بازده آنها موثر بود.
او گورینگ سست و بیاخلاق را بدترین دشمن خود میپنداشت و برای به زیر آوردن گورینگ، با هیملر متحد شد، چرا که فرمانده اساس نیز از او به ستوه آمده بود.
بیشتر تاریخدانان معتقدند که تصمیم برای براندازی یهودیان در اواخر سال 1941 اتخاذ شد و اظهارات گوبلز نیز بر این مطلب صحه میگذارد که او اگرچه نه با جزییات، اما به طور قطع میدانست که برنامه از چه قرار است.
هر چند تصمیم قطعی برای فرستادن یهودیان آلمانی و اتریشی به مقاصد نامشخص در «شرق» در ماه سپتامبر گرفته شد، گوبلز بلافاصله اعمال فشار کرد تا یهودیان برلین را اول از همه بفرستند.
او به مقر هیتلر در جبهه شرقی رفت و هم با هیتلر و هم با راینهایدر هایدریش ملاقات کرد تا برایش لابی کنند. سرانجام اطمینان یافت که به خواستهاش میرسد. در دفتر خاطراتش نوشته بود: «پیشوا معتقد است که یهودیها سرانجام باید از کل آلمان محو و اخراج شوند.
اولین شهرهایی که از وجود آنها خالی خواهد شد، برلین، وین و پراگ خواهد بود. برلین اول صف است و امیدوارم بتوانیم امسال را با موفقیت سپری کنیم.»اعزام یهودیهای برلین به گتوهای «لودز» در اکتبر آغاز شد اما حمل و نقل و سایر مصائب، باعث شد روند آن از آنچه گوبلز انتظار داشت آرامتر پیش رود.
مقاله ماه نوامبر او در «رایش»، بخشی از یک کمپین برای این بود که فرآیند اخراج یهودیان را سرعت بخشند.
آغاز پایان
در سال 1942، گوبلز نمایشگاه بزرگ پروپاگاندای نازی با نام «پردیس شوروی» را در برلین به پا کرد. هدف از این نمایشگاه آن بود که مردم را علیه بولشویکس یهودیان بشوراند.
در 18 ماه مِی هربرت باول، رهبر مقاومت آلمانی-یهودی به نمایشگاه حمله کرد و آن را آتش زد. اگرچه گوبلز نگذاشت این حمله رسانهای شود اما باوم و گروه کوچکش موفق شدند ضربه روانی جانانهای به گوبلز و ماشین دروغش وارد کنند.
تصویری از یهودیان که مجبور به تمیز کردن زمین شده بودند.
سالهای پایانی
با شدت گرفتن جنگ و بالا رفتن تلفات، گوبلز موافق جنگ تا آخرین نفس در برابر نیروهای متفقین بود. در همین رابطه نیز از تواناییهایش در سخنوری استفاده کرد تا جماعت آلمان را بیشتر به هیجان بیاورد.
یک بار، در آگوست 1944 در حال سخنرانی در ورزشگاهی در برلین، او به آلمانیها دستور داد تا از جنگ تمامقد حمایت کنند. استدلالش این بود که اگر قرار باشد آلمان در جنگ شکست بخورد، همان بهتر که ملت آلمان نیز محو شود.
در سال 1944، منتهی به سال 1945، به نظر میرسید شکست آلمانیها اجتنابناپذیر باشد. اگرچه سایر سردمداران نازی آلمانی با متحدان تماس گرفته بودند به آن امید که در ازای تسلیم شدن آلمانیها، نرمش بیشتری نشان دهند، با این حال گوبلز قاطعانه به هیتلر وفادار ماند.
در آخرین روزهای سال 1945، همانطور که نیروهای شوروی دروازه برلین را به لرزه درآورده بودند، هیتلر خودش را در پناهگاه زیرزمینیاش زندانی کرده بود. گوبلز تنها افسر ارشد نازی در کنار او بود.
در 30 آوریل، هیتلر در 56سالگی خودکشی کرد و گوبلز جای او را به عنوان صدراعظم گرفت. اگرچه، حکمرانی گوبلز کوتاه بود. روز بعد، او و همسرش ماگدا فرزندانشان را مسموم کردند و سپس جان خودشان را نیز گرفتند؛ البته روایات مختلفی از نحوه دقیق مرگشان وجود دارد.
ماشین دروغ
«اساس پروپاگاندا بر آن است که یک ایده را چنان به مردم صادقانه القا کنید که در نهایت تسلیم آن شده و مطلقاً به آن ایمان آورده و هرگز نتوانند از آن بگریزند.»این نقل قول از گوبلز تا حدود زیادی روش کار او را نمایان میکند.
پروپاگاندای سیاسی نیازمند وفاداری صبورانه و به سخره گرفتن مخالفان است، میتواند دشمنان دیروز را به دوست امروز تبدیل کند، تاریخ را تغییر داده یا بازنویسی کند اما در عین حال نیازمند اعتقاد راسخی است و افراد دمدمیمزاج را برنمیتابد.
فرد باید حاضر باشد تمام ارزشها و رسوم گذشته را زیر پا بگذارد. پروپاگاندا با دروغهای مبهم و تاریک و حذف حقایق، اذهان مردم را دستکاری میکند تا تنها یک طرف ماجرا را باور کنند. پروپاگاندا از متقاعد کردن یا فریب دادن فراتر میرود و به مراتب پیچیدهتر است.
نمیتوان گفت که امروزه گوبلز و شیوهاش در رسانهها و دولتها نمود بارزی دارد اما در عین حال نمیتوان منکر آن شد که دولتهای دنیا از تکنیکهای گوبلز استفاده کرده باشند.
یوزف گوبلز، این تبلیغگر درخشان جامعهستیز رژیم هیتلر، به نسبت فهم خود از «تفکر گلهای» و پروپاگاندای مدرن، هیتلر را بر سر قدرت آورد و به او کمک کرد پرستش تفکر گلهای را ابقا کند.
در نهایت، این پرستش ختم به وحشت شد اما از ابتدا مقصود این نبوده است. مطبوعات بزرگترین حامیان گوبلز بودند. او، به عنوان وزیر روشنگری و تبلیغات مسوولیت داشت از اینکه هیچکس در آلمان برنامهای یا مطلبی نمیخواند که برای حزب ضرر داشته باشد .
البته اینکه خطمشی حزب به متقاعدکنندهترین شکل ممکن ارائه شود، حالا به هر بهایی.او در زمان وزارتش تمام مطبوعات و رسانهها اعم از تصویری و شنیداری و موسیقی و سینما و به طور خلاصه، فرهنگ آلمان را تحت اختیار داشت.
او از فیلم، نشریه، پوستر، سخنرانی و راهپیمایی و… برای باشکوه جلوه دادن هیتلر و ایدئولوژی حزب استفاده میکرد.گوبلز گفته بود:
«مطبوعات را به عنوان سازی نگاه کنید، که دولت میتواند روی آن بنوازد.» اگر امروز گوبلز بود درباره نحوه استفاده دول جهان از مطبوعات چه میگفت؟ لابد میگفت شروع خوبی است. گفته بود: «این حق مسلم دولت است که به شکلگیری اذهان عمومی نظارت کند.»
این جمله نیز به گوبلز نسبت داده شده است که «اگر یک دروغ به اندازه کافی بزرگ باشد و به تکرار آن اصرار ورزید، مردم نهایتاً آن را باور خواهند کرد. دروغ تنها زمانی قابل حمایت است که دولت بتواند مردم را از عواقب سیاسی، اقتصادی یا نظامی آن محافظت کند.
در نتیجه اهمیت حیاتی دارد که حکومت از منتهای قدرتش برای سرکوب دگراندیشان استفاده کند، زیرا حقیقت، دشمن مخرب دروغ است و به همان نسبت میتوان گفت حقیقت بزرگترین دشمن حکومت است».
هر اندازه دروغ بزرگتر باشد، باور آن نیز راحتتر خواهد بود زیرا کسی تصورش را هم نمیکند که چنین داستانی را بتوان سرهم کرد. شاخدار بودن دروغ درواقع مایه اصلی باورپذیری آن است، یک نمونه آن نیز بنغازی است.
ماشین پروپاگاندایی که او به کار میبست، از شبیهسازی استفاده میکرد و عموماً از طریق پوستر و هنر بود. از آن برای بالا بردن روحیه کارگران استفاده میشد تا به آنها بخوراند که در خط مقدم جبهه قرار دارند.
با استفاده از آن تصاویر نازیها را نیروی خوب معرفی کرده و دشمن را برمیشمرد.برخی از پوسترها شامل شعارهایی میشد از قبیل «مردم برخواهند خاست»، «نان و آزادی»، «پیش به سوی تجدید قدرت!»، که همیشه روی پوسترهای پررنگ و لعاب با رنگ قرمز نوشته میشدند.
شعارهای کوتاهتر که به راحتی میشد به خاطر سپرد، بسیار محبوب بودند. قربانی کردن اقلیتهایی مانند یهودیان، خودبزرگپنداری پرآب و تابشان را تشدید نیز میکرد. پ
روپاگانداچیها نیاز به یک دشمن مشترک داشتند که بتوانند آن را به خاطر بیکاری سرزنش کنند و این قرعه به نام یهودیها افتاد. غالب مواقع در کارتونها، فیلمها و پوسترها آنها را کاریکاتوری نمایش میدادند.
پروپاگانداچیهای نازی، بدون اینترنت و شبکههای اجتماعی یا تلویزیون، تنها از رادیو به نفع خود استفاده میکردند. گوبلز آن را «هشتمین قدرت بزرگ» میخواند و ترتیبی داده بود که دولت آلمان رادیو را سوبسیده و ارزان کند به طوری که هر خانوار حداقل یک رادیو داشته باشد تا به دروغهای نازیها گوش دهد.
فیلم هم ابزار واسط خوبی برای گوبلز بود. در سال 1933، دپارتمان فیلم را بر پا کرد به این بهانه که «طرز فکر دنیای سوسیالیست-ناسیونالیست را به تمام مردم آلمان برساند».
یکی از فیلمهای ساخت این دپارتمان به نام «یهودی سرگردان»، یک شبهمستند برای حمله به یهودیان بود. مطبوعات نیز تحت کنترل شدید بودند، یک روزنامه به نام «مهاجم» به شدت ضدیهودی، غیراخلاقی و متعصب بود. در حدی که حتی گورینگ هم آن را در دفترش قدغن کرده بود.
راستی سیاسی در رسانهها ریشه دوانده بود و از رسانه به عنوان ابزاری برای متقاعد کردن مردم به اینکه چه فکر و حرفی درست است، استفاده میشد.حتی موسیقی و اپرا نیز بخشی از ماشین پروپاگاندا شده بود.
گوبلز به خوبی میدانست قبل از اینکه متقاعد شوند، باید سرگرم شوند. او سرگرمی و پروپاگاندا را با هم تلفیق کرد به طوری که هرگز پیش از آن به دست نیامده بود.بیش از هر چیز، گوبلز فرقهای را تبلیغ میکرد که مختص ستایش «پیشوا» بود.
این تصویر را با استفاده از تمام اشکال رسانه ساخته بود. هیتلر یک شخصیت قدرتمند و کاریزماتیک بود که به تفکر گلهای و احساسات چنگ میانداخت. تلفیقی که کارساز بود. پروپاگاندا نیاز به رهبری دارد که بتواند مردم را قانع کند که منجی آنهاست.
اعتراض زیادی به پروپاگاندای او نمیشد، به نظر نمیرسید مردم برای دفاع از یهودیان عجله داشته باشند.وقتی رهبر این فرهنگ جدید و پرپیچوتاب بر مسند قدرت نشست، اینطور مینمود که هیچچیز نمیتواند او را تکان دهد.
در واقع رفتارهای ناشایست، وجهه او را بالاتر برد.آلمان و آلمانیها فقط پروپاگاندا را میشناختند. دور و بر «پیشوا» را نیز کلمات پرزرق و برق و رژه فراگرفته بود.از آن طرف گروهی به نام «جوانان هیتلر» وجود داشتند که با بازی و ورزش و تفریحات متنوع سرگرم میشدند.
در عین حال در معرض تلقین فکری مداوم بودند. همیشه هم خوب پیش نمیرفت و جوانان یاغی با طناب دار تاوان میدادند.مهم نبود چه دروغهایی برملا میشد، بیاعتباری هرگز به پیشوا، خدشهای وارد نمیکرد زیرا پروپاگاندا بیوقفه حامی او بود و این همه به لطف ارباب حیله، پاول یوزف گوبلز محقق شده بود.
پروپاگاندا سکوی پرتاب هیتلر و حزب نازی بود.آیا ممکن است مردم بدون اعتقاد و باور قلبی و تنها به وسیله پروپاگاندا به تب و تاب بیفتند؟ از نظر گوبلز این امر ممکن بود.
در طی تاریخ قطعا کسانی بودند که درعصر خودشان شکوفایی و کارآفرینی های بزرگی انجام داده اند و در انتها نام خود را ماندگار کرده اند . هر یک از این افراد تحولی اساسی در زندگی ما ایجاد کرده اند و امروزه به واسطه ابداع و اختراعشان هزاران نفر به صورت مستقیم یا غیر مستقیم مشغول به کار هستند.
قطعا شما به صرف خواندن این جملات تبدیل به یک کارآفرین موفق یا یک میلیونر نمی شوید ولی این سخنان ممکن است بتواند دیدگاه شما را نسبت به زندگی تغییر دهد و زمینه ساز موفقیت های آینده شما گردد. این سخنان چکیده تجربه موفق ترین افراد تاریخ است لطفا آنها را از دست ندهید :
1. استیو جابز (Steve Jobs) بنیانگذار Apple:
“معیاری برای تعیین کیفیت باشید. اغلب افراد عادت ندارند عالی باشند ولی شما می توانید بهترین باشید.”استیو جابز و اپل نیازی به معرفی ندارند. زمانی که از Apple صحبت می کنید اولین چیزی که در ذهن شما نقش میبندد کیفیت است.
در دنیای دیجیتال اپل معیار تعیین کیفیت بسیاری از محصولات است و زمانی که شما می خواهید کیفیت مثلا یک گوشی موبایل را بسنجید حتما آن را با یک گوشی اپل در همان سطح مقایسه می کنید. ایجاد کمپانی ای مانند اپل که به عنوان یکی از بهترین برند ها در دنیای دیجیتال شناخته شده است فقط از فردی مانند استیو جابز با تفکری مانند آنچه در بالا آمده است امکان پذیر است.
او نمی گوید برای کیفیت معیاری تعریف کنید او می گوید به گونه ای زندگی کنید که شما را به عنوان معیاری برای تعیین کیفیت بشناسند.
2. ریچارد برانسون (Richard Branson) بنیانگذار Virgin Group:
“بزرگترین علاقه مندی من در زندگی این بوده است که برای خودم هدف های دست نیافتنی قرار دهم و سپس تمام سعی خودم را برای رسیدن به این اهداف به کار بندم.”
زندگی ریچارد برانسون دقیقا براساس همین جمله بنا نهاده شده است. اگر به لیست کارهایی که او کرده و شرکت هایی که راه اندازی نموده است نگاه کنید نمی توانید باور کنید که تمام اینها را یک شخص در مدت 50 سال فعالیت کاری خود انجام داده است .
او را به عنوان یکی از بزرگترین سرمایه گذاران دنیا می شناسند که زمینه فعالیتش بسیار وسیع و گسترده است. از راه اندازی شرکتی برای فروش آهنگ های موسیقی تا راه اندازی یک خط هواپیمایی تا فعالیت در زمینه موبایل تا راه اندازی یک انتشارات کتاب، تا فعالیت در زمینه سلامتی و شاخه های متنوع و اغلب نا مربوط به هم .
ریچارد برانسون در حال حاضر مالک بیش از 400 شرکت در زمینه های فعالیت گوناگون می باشد و سرمایه خالص وی در سال 2014 بالغ بر 5 میلیارد دلار تخمین زده شده است.
3. جان دی راکفلر (John D. Rockefeller) بنیانگذار Standard Oil:
“پیدا کردن یک دوست در یک تجارت خیلی بهتر از پایه گذاری یک تجارت بر اساس یک رابطه دوستانه است.”
راکفلر را می توان از اولین میلیاردهای قرن بیستم دانست.
او یکی از تاثیر گذارترین افراد در شکل گیری اقتصاد آمریکا است و از اولین کسانیست که با پایه گذاری یک شرکت نفتی وارد تجارت نفت به شکلی که امروزه وجود دارد، شده است.
این جمله راکفلر در کسب و کارهای امروزی نمود بسیاری دارد. بسیاری از افراد به صرف داشتن یک جمع دوستانه تصمیم می گیرند یک کسب و کار را شروع کنند.
کسب و کاری که بر پایه یک رابطه دوستانه شروع شده باشد ممکن است کار کند ولی همواره تحت تاثیر احساسات و روابط دوستانه اشخاص گروه خواهد بود و به همین دلیل است که این شکل از تجارت ها عموما با شکست روبه رو می شود و حتی رابطه دوستانه افراد درگیر را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. پس فراموش نکنید دوستان خوب الزاما شرکای کاری خوبی برای هم نخواهند بود.
4. توماس ادیسون (Thomas Edison) مخترع لامپ :
“من هیچ وقت شکست نخوردم من فقط 10 هزار راه پیدا کردم که به هدف نمی رسید.”
بدون شک توماس ادیسون یک انسان فوق العاده و یکی از تاثیر گذارترین افراد در شکل گیری زندگی صنعتی امروزه ماست.
علی رغم اینکه عمده شهرت وی برای اختراع لامپ می باشد ولی او در طول زندگی خود بیش از 1000 اختراع به ثبت رسانده است که بسیاری از آنها پایه گذار شکل گیری ابزارهایی است که امروزه ما در زندگی خود از آن استفاده می کنیم.
اگر بخواهیم از دیدگاه ما به زندگی این مرد بزرگ نگاه کنیم احتمالا خواهیم گفت او برای هر موفقیتی که به دست آورده است بارها شکست خورده ولی از دیدگاه ادیسون همه اینها تجربه هایی بوده است که به او در پیدا کردن راه درست کمک کرده اند. اگر شما یاد نگیرید که به اشتباهات خود به عنوان یک معلم نگاه کنید هیچ وقت به موفقیت نخواهید رسید.
5. ری کراک (Ray Kroc) رئیس افسانه ای مک دونالد :
“شانس با تلاش ارتباط مستقیم دارد. هر چه قدر بیشتر تلاش کنید خوش شانس تر خواهید بود. “
ری کراک رئیس افسانه ای مک دونالد و کسی که مک دونالد را به غول صنعت رستوران های فست فود در دنیا تبدیل کرد، طعم موفقیت را در دهه ششم زندگی خود چشید.
او برای رسیدن به موفقیت 30 سال تلاش کرد و زمانی به موفقیت رسید که شاید از نظر خیلی ها زمانی برای بازنشستگی باشد.
اگر در حال حاضر مک دونالد با ارزشی بالغ بر 35 میلیارد دلار در بیش از 110 کشور دنیا با 35 هزار شعبه و بیش از 440 هزار کارمند مشغول فعالیت است تنها به این دلیل است که فردی مانند ری کراک با تفکر “شانس یعنی تلاش” در راس آن بوده است. پس اگر فکر می کنید که در زندگی انسان خوش شانسی نیستید به میزان تلاش خودتان نگاه کنید.
6. دونالد ترامپ (Donald Trump) رئیس سازمان ترامپ :
“گاهی اوقات شما با شکست در یک نبرد، راهی برای پیروزی در جنگ پیدا می کنید. “
دونالد ترامپ تاجر، سرمایه گذار، نویسنده و مجری مطرح امریکایی است که کار خود را با سرمایه گذاری در بازار املاک امریکا شروع کرد و کم کم دامنه فعالیت خود را گسترش داد و تبدیل به یکی از ثروتمند ترین افراد جهان گردید.
زندگی ترامپ دقیقا تعبیری از جمله ایست که در بالا آورده شده است. او در سال 1990 و در اوج شهرت و ثروت به دلیل عدم توانایی در بازپرداخت وام 2 میلیارد دلاری بر شکست شد و اگر چه در اثر این اتفاق اکثر دارایی خود را از دست داد ولی دوباره به دنیای تجارت بازگشت و حتی به موفقیتی بیشتر از قبل دست یافت.
وی روش خود را برای عبور از بحران و بازگشتن به اوج در دو کتاب “هنر بقا” و “هنر بازگشت” به نگارش در آورده است.
7. بیل گیتس (Bill Gates) بنیانگذار Microsoft :
“موفقیت یک معلم فریبکار است . او به افراد باهوش تلقین می کند که شما هیچگاه اشتباه نمی کنید.”
جمله ای بسیار زیبا از یکی از موفق ترین و ثروتمندترین افراد دنیا. موفقیت ها بسیار کمتر از اشتباهات به ما درس میدهند زیرا موفقیت می تواند این حس را در ما به وجود آورد که راه بهتری برای انجام کاری که در آن موفق بوده ایم وجود ندارد و این بزرگترین دلیلیست که اغلب افراد از یک حدی بیشتر پیشرفت نمی کنند.
گیتس بعد از کناره گیری از مدیریت مایکروسافت نیز دست از تلاش بر نداشت و به موفقیت های قبلیش در مایکروسافت قانع نشد. او به همراه همسرش بنیاد بیل و ملیندا گیتس را تاسیس کرد که در حال حاضر بزرگترین بنیاد خیریه دنیا می باشد. حجم کمک های بشر دوستانه این بنیاد به بیش از 34 میلیارد دلار می رسد ولی با اینحال همچنان بیل گیتس جزو 5 ثروتمند برتر دنیا می باشد.
8. والت دیزنی (Walt Disney) بنیانگذار کمپانی والت دیزنی :
“یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیر ممکن است.”
والت دیزنی بنیانگذار کمپانی دیزنی و خالق برجسته ترین انیمیشن های قرن بیستم نیازی به معرفی ندارد. حتما هر یک از ما خاطره ای خوش با یکی از انیمیشن ها یا شخصیت های کارتونی والت دیزنی در ذهن خود داریم.
بسیاری از تکنولوژی ها و ایده های تجاری که دیزنی در خلق آثار خود استفاده می کرد تا قبل از او وجود نداشتند و انجام دادن آنها غیر ممکن به نظر می رسید. نکته مهم این است که او به چشم یک تفریح به انجام دادن کارهای غیر ممکن نگاه می کرد یعنی کاری که از انجام دادن آن لذت میبرد و شاید این یکی از اصلی ترین عوامل موفقیت دیزنی بوده است. چند نفر از ما از کاری که انجام می دهیم لذت می بریم؟
9. سام والتون (Sam Walton) بنیانگذار وال مارت :
“داشتن بالاترین سطح انتظار، کلید موفقیت در هر چیزیست.”
حتما تعجب خواهید کرد زمانی که بشنوید تعداد کارمندان فروشگاه های زنجیره ای وال مارت در سراسر دنیا از جمعیت اکثر کشورهای حاشیه خلیج فارس بیشتر است.
تعداد کارمندان این فروشگاه که بنیانگذار آن سام والتون در سال 1962 بوده است به بیش از 2.2 میلیون نفر در سراسر دنیا می رسد و این فروشگاه ها در حال حاضر بالغ بر 11 هزار شعبه در سراسر دنیا دارند.
سام والتون بنیانگذار بزرگترین فروشگاه زنجیره ای دنیا به نکته بسیار مهمی در این جمله اشاره می کند.
او می گوید زمانی که شما بالاترین سطح انتظار را نسبت به خود، دیگران و محیطی که در آن زندگی یا کار می کنید داشته باشید محیط شما نیز سعی در بر آورده کردن این انتظارات می نماید و شما را به سمت موفقیت رهنمون می کند.
زمانی که شما از خودتان انتظار دارید که کاری را به بهترین نحو انجام دهید تمام سعی خود را خواهید کرد که آن کار را به بهترین شکل انجام دهید. زمانی که از اطرافیان خود انتظار دارید که بهترین بر خورد را با شما داشته باشند آنها نیز سعی در بر آورده کردن این انتظار خواهند داشت. و به طور کلی زمانی که سعی می کنید همه چیز به بهترین شکل باشد زندگی شما نیز بر همین اساس تنظیم خواهد شد.
10. جف بزوس (Jeff Bezos) موسس سایت آمازون :
“برند شما آن چیزی است که مردم در مورد شما می گویند، زمانی که شما در اطاق نیستید.”
اگر تنها یک نفر وجود داشته باشد که بتواند در باره برند و برند سازی صحبت نماید آن فرد کسی نیست جز جف بزوس بنیانگذار Amazon.com. کمپانی آمازون در سال 2010 به عنوان قابل اعتماد ترین برند در آمریکا شناخته شده است و این گواهیست بر آنچه در خصوص جف بزوس گفتیم.
مردم بارها از آمازون خرید می کنند زیرا می دانند که خریدی مطمئن خواهند داشت و آنچه که به دستشان خواهد رسید همان چیزیست که انتظار دارند.
ایجاد همچین کمپانی ای که شاید بتوان آن را پایه گذار خرید اینترنتی و تجارت الکترونیک نامید تنها از کسی مانند جف بزوس با تفکری مانند آنچه در بالا بدان اشاره شده است ساخته است: ارائه خدمات به نحوی که مشتریان شما بزرگترین مشوق برای خدمات شما باشند..
11. لری الیسون (Larry Ellison) بنیانگذار کمپانی اُراکل :
“زمانی که شما شروع به نو آوری می کنید، باید خودتان را آماده کنید که همه شما را دیوانه خطاب کنند.”
نو آوری در هر کاری بسیار سخت است زیرا شما همواره در مقابل آدم هایی قرار میگیرد که به دلیل عدم درک درست از کاری که شما مشغول انجام آن هستید، سعی در این خواهند داشت که به شما بقبولانند که قادر به انجام آن کار نخواهید بود و یا کاری که می کنید نتیجه احمقانه ای خواهد داشت.
و به اعتقاد لری الیسون پنجمین مرد ثروتمند دنیا، آنچه که در این مسیر می تواند به شما کمک کند که تمام این انتقادات و حتی توهین ها را پشت سر بگذارید و در کاری که شروع کرده اید به موفقیت برسید، اعتقادی خواهد بود که شما به خودتان و کارتان دارید. به قول هنری فورد : اگر شما فکر میکنید که می توانید پس حتما می توانید.
12. هنری فورد (Henry Ford) بنیانگذار کمپانی فورد :
“چه شما فکر کنید که می توانید کاری را انجام دهید و چه فکر کنید که نمیتوانید آن کار را انجام دهید، در هر دو حالت درست فکر می کنید.”
کمتر کسی است که محصولات کمپانی عظیم خودروسازی فورد را نشناسد. هنری فورد بنیانگذار یکی از عظیم ترین کمپانی های خودروسازی و از موفقترین و ثروتمند ترین افراد تاریخ در این جمله به اهمیت طرز فکر در رسیدن به موفقیت اشاره می کند.
او می گوید اگر شما فکر می کنید که در کاری موفق خواهید شد پس در آن کار به موفقیت خواهید رسید و اگر فکر می کنید توان انجام کاری را ندارید پس قادر به انجام آن نخواهید بود. در حقیقت این طرز فکر شما و نوع نگرش شما به زندگی است که می تواند عامل موفقیت یا شکست شما گردد.
شرکت فورد در حال حاضر بیش از 180 هزار کارمند در سراسر دنیا دارد و دارایی های این شرکت در سال 2014 بیش از 200 میلیارد دلار تخمین زده شده است.
13. کارلوس اسلیم (Carlos Slim) صاحب کمپانی Telecoms :
“زمانی که شما برای تفکرات و اعتقادات دیگران زندگی می کنید، در حقیقت شما مرده اید.”
کارلوس اسلیم را می توان ثروتمند ترین مرد دنیا دانست. او برای سه سال متوالی و از سال 2010 تا سال 2013 در لیست ثروتمند ترین افراد دنیا همواره نفر اول بوده است. او صاحب بیش از 200 شرکت در دنیا می باشد و سرمایه خالص او در سال 2014 بالغ بر 80 میلیارد دلار بر آورد شده است.
از دیدگاه کارلوس اسلیم تنها یک عقیده در خصوص آنچه شما انجام می دهید در دنیا مهم است و آن عقیده و نظر خود شماست. شما نمیتوانید طوری زندگی کنید که موجبات خشنودی همه را فراهم کنید و اگر تلاش خود را در این راستا به کار بندید قطعا زندگی خود را به هدر داده اید. پس طوری زندگی کنید که خودتان دوست دارید نه آن طور که بقیه می پسندند.
14. ماری کی اش (Mary Kay Ash) بنیانگذار کمپانی آرایشی بهداشتی ماری کی :
“الزاما افراد با استعداد با انبوهی از ایده های ناب بهترین ها نیستند. بهترین ها کسانی هستند که حتی اگر فقط یک ایده دارند رسیدن به آن را دنبال می کنند.”
ماری کی اش را می توان سر آغاز حضور موفق زنان در دنیای تجارت دانست. او اولین زنیست که در قرن بیستم به موفقیت در دنیای تجارت رسید و راه را برای حضور زنان در دنیای تجارت باز کرد.
او تجارت خود را با همکاری پسرش و با سرمایه اندک 5000 دلاری و در دهه 50 زندگی آغاز کرد و توانست پایه گذار کمپانی لوازم آرایشی و بهداشتی “ماری کی” یکی از معتبرترین برند ها در دنیای لوازم آرایشی گردد. همچنین ماری کی را از بنیانگذاران بازاریابی شبکه ای و فروش مستقیم می دانند.
نکته ای که یکی از موفقترین زنان قرن بیستم بدان اشاره می کند این است که ایده به تنهایی شما را به موفقیت نخواهد رساند. ایده ای که اجرایی نگردد فقط در حد یک ایده باقی خواهد ماند و آنچه که می تواند عامل موفقیت باشد نه استعداد ذاتی شما، بلکه پیگیری و تلاش شما در رسیدن به موفقیت است.
15. لری پیج (Larry Page) بنیانگذار گوگل :
“زندگی دو شانس به شما داده است: یکی اینکه تغییراتی بزرگ در دنیا به وجود آورید و دیگری اینکه تغییراتی کوچک در کسانی که دوستشان دارید. هر دو اینها شانس های فوق العاده ای هستند و فراموش نکنید که فرصت شما بسیار کوتاه است و خیلی زودتر از آن چیزی که تصور کنید به پایان خواهد رسید.”
یک جمله بسیار زیبا برای پایان دادن به این مقاله از زبان فردی که بنیانگذار بزرگترین کمپانی اینترنتی در دنیا می باشد. گوگل در حال حاضر بیش از 50 هزار کارمند در سراسر دنیا داشته و ارزش دارایی های این شرکت به بیش از 110 میلیارد دلار می رسد.
تغییراتی که لری پیج و گوگل در دنیای تکنولوژی پدید آوردند بر هیچ کسی پوشیده نیست. تعبیر ایجاد تغییرات بزرگ در دنیا در مورد آنچه که با آمدن گوگل در دنیای اینترنت روی داد، کاملا صدق می کند. و آنچه که بسیار اهمیت دارد این است که لری پیج تغییرات بزرگ در دنیا را هم سطح ایجاد تغییرات کوچک در کسانی که دوستشان دارید قرار می دهد. ما چه قدر در زندگیمان برای رسیدن به این دو هدف تلاش می کنیم؟
امیدواریم مجموعه این سخنان برای شما مفید و جذاب بوده باشد و با بهره گیری از این نکات بتوانید تحولی اساسی در زندگی کاری و حرفه ای خود ایجاد کنید.
برگرفته از: رایانمهر
بسیاری از اختراعات دست بشر است که الهام گرفته شده از حیوانات می باشد و ما این وسایل که استفاده میکنیم را مدیون حیوانات هستیم . انسان همواره از محیط اطراف و حیوانات برای حل مشکلات خود الهام گرفته است اما مدت زیادی نمیگذرد که دانشمندان از سیستمهای زنده در طبیعت برای حل مسائل فنی بهره میبرند.
برخی تلاشهای دانشمندان را در این گالری تصویری همراه با توضیحاتی مختصر مرور می کنیم :
به جرأت میتوان لئونارد داوینچی را پدر “بیونیک” دانست؛ چرا که پرواز پرندگان الهامبخش طرحهای ماشینهای پرنده او بوده است. واژه “بیونیک” نخستین بار در سال ۱۹۶۰ میلادی توسط جک ای.استیل (Jack E. Steele) آمریکایی در یک کنفرانس جهانی به کار برده شد.
تعریف وی از بیونیک بسیار ساده بود: بیونیک علم به کارگیری از سیستمهای زندهی طبیعت برای حل مسائل فنی است.
عقاب الهامبخش دانشمندان در ساخت هواگردهایی با مصرف انرژی پایین است. چرا که عقاب بالهای خود را به گونهای میگشاید که بدون مصرف نیروی فراوان در میان هوا نوسان کند. گرایش بال به سرازیری در حین حرکت، تاثیر مثبتی بر نیروی شناوری دارد.
نیلوفر آبی در بخش وسیعی از آسیا سمبل پاکی است. برگهای این گیاه شناور، دارای برجستگیهایی از موم طبیعی است که گرد وخاک و آلایندهها را دفع میکنند. در طبیعت گیاهان و حشرات دیگری نیز وجود دارند که بدن آنان دارای این خاصیت تمیزکننده طبیعی است.
بیش از بیست سال است که این خاصیت نیلوفر آبی در فنآوری به کار گرفته میشود. نمونههای آن پارچه، پلاستیک، ظروف و آجرهای سقف هستند که آشغال را به خود جذب نمیکنند. در حال حاضر متخصصان با تکیه بر این خاصیت، از این مواد در ساخت هواپیماها بهره میبرند، تا سطح بدنه آنان در زمستان یخ نزند.
بدن کوسه پوشیده از دندانههای ریزی است که نقش مهمی ایفا میکنند. نقش این “فلسها” جهت دادن به حرکت آب و کاستن از سطح اصصکاک است. بیهوده نیست که این شکارچیان ماهر با صرف اندکی انرژی، با سرعت بالا زیر آب در حرکت هستند.
بیش از ده سال است که تولیدکنندگان لباسهای ورزشی مایوهایی از جنس پوستهی کوسه ابداع کردهاند. برای اولین بار از این مایوهای ورزشی در بازیهای المپیک سال ۲۰۰۰ استفاده شد. جالب است که کلیهیبرندگان این مسابقات این نوع مایوهای جدید را بر تن داشتند.
کندوی عسل نمونهی بارزی از استحکام و صرفهجویی در مصالح است. در عین حال ساختار کندو به گونهای است که بیشترین فضای ممکن برای جمعآوری عسل را دارد. محاسبات ریاضیدانان نشان داده است که شش ضلعی مناسبترین شکل هندسی برای دستیابی به خواص فوق است.
یافتههای انسان از دیرباز حکایت از به کارگیری پدیدههای طبیعی داشته است. امروزه ساختار کندوی عسل الگوی آجرهای کم وزن و در عین حال بااستحکام است. همچنین بافتی مشابه شانهی عسل در ساخت لاستیکهای مخصوص زمستان و یا تخته اسنوبورد برای اسکی به کار گرفته میشود.
یک مهندس سوئیسی به نام ژرژ دو مسترال (Georges de Mestral) در گردشهای روزانه خود همراه با سگش کشف بسیار جالبی کرد. وی روزی گیاهی از تیرهی گلستارهای به نام “بابا آدم” یا فیلگوش را که مرتب به پوست سگ او میچسبید زیر ذرهبین تماشا کرد. بافت این گیاه قادر به درهم آمیختن و چسباندن مواد مختلف است.
در سال ۱۹۵۱ میلادی ژرژ دو مسترال کشف خود را به ثبت رساند و با استفاده از آن اولین قماش را با خاصیت خودچسبندگی تولید کرد. حالا کمتر تولیدات نساجی را میتوان یافت که از این خودچسبندهها در آن استفاده نشده باشد.
میلیونها سال است که عروس دریایی در اعماق متوسط اقیانوسها یافت میشود. عروس دریایی در آب شناور است و به وسیله خارج کردن آب از پشت خود و با حرکت کششی ناشی از آن به سمت جلو حرکت میکند. سرعت عروس دریایی ده کیلومتر در ساعت است.
مرکز تحقیقات بیونیک شرکت آلمانی (Festo) دستاوردهای زیادی در ساخت روبات براساس الگوهای طبیعی به دست آورده است. از جمله آنان ساخت روبات عروس دریایی است که مطابق روش حرکتی این جانور چه در هوا و چه در دریا حرکت میکند. در آیندهی نزدیک با استفاده از این تکنولوژی میتوان برای طراحی سنسورهای شناور بسیار ظریف دریایی استفاده کرد.
خرطوم فیل در زندگی این جانور نقش اساسی دارد؛ چرا که حس لامسهی فیل در خرطوم آن است. علاوه بر این فیل از خرطوم به عنوان دست استفاده میکند و با آن غذا و آب را در دهان خود میگذارد.
کاربردی از خرطوم فیل در رباتیک.
این عنکبوت که زیر شنهای صحرایی زندگی میکند، صدها سال ناشناس بود، تا آنکه پرفسور آلمانی اینگو رشنبرگ (Ingo Rechenberg) روش حرکت این حشره را کشف کرد و به آن “عنکبوت دوچرخهسوار” نام داد. هر گاه که این حشره احساس خطر کند چرخ و پشتک میزند و به این ترتیب با سرعتی برقآسا فرار میکند و خود را نجات میدهد.
پروفسور رشنبرگ “عنکبوت دوچرخهسوار” را مدل قرار داد و از روی آن یک خودروی پشتکزن را ساخت. این خودرو میتواند در سفرهای اکتشافی در فضا جانشین خودروهای چرخدار شود. نمونههای آزمایشی “ماشین معلقزن” تولید شده است.
تخم گل قاصدک ریشههایی دارد که مقاومت آن را در مقابل فشار هوا افزایش میدهد. به همین دلیل گل قاصدک در هوا معلق میماند و به آهستگی بر زمین مینشیند.
پرواز با چتر از ارتفاع ۱۰۰۰ تا ۴۵۰۰ متر صورت میگیرد. سرعت سقوط تا زمانی که چتر باز نشده باشد، حتی به ۲۰۰ کیلومتر درساعت نیز میرسد. ولی پس از باز شدن چتر سرعت پرواز به پنج متر در یک دقیقه کاهش مییابد. انگاری که چترباز چون گل قاصدک میان زمین و آسمان معلق است.
گرچه تار عنکبوت نازکتر از موی انسان است، ولی درجه مقاومت آن چندین برابر فولاد است. این تار آنچنان محکم است که میتوان از آن یک توری ساخت و جلوی حرکت یک هواپیما را گرفت.
تار عنکبوت به دلیل استحکام، سبکی و در عین حال انعطافپذیری در پزشکی و صنعت کابردهای زیادی دارد. از جمله میتوان از آن برای تهیهٔ نخ جراحی و یا تولید پارچه و کاغذهای مقاوم استفاده کرد.
گرچه در ابتدا بیونیک بیشتر به بررسی ماشینهایی میپرداخت که براساس سیستمهای زنده طراحی شده بودند، ولی هم اکنون بیونیک تبدیل به هنر به کارگیری دانش سیستمهای زنده در حل مسائل فنی پیچیده شده است.